نشانه ی روز :

احساسات

خوب رسیدیم به بخش زیبای احساسات ، من قبلا اهمیت کارکرد این بخش رو درک نمی کردم ، و مدتیه که عظمت و اهمیت اون رو متوجه شدم و شما رو هم در تجربم شریک می کنم …

احساسات چی هستن ؟ ماجراشون چیه ؟ اهمیت شناختشون چیه ؟ کاراییشون در زندگیم چیه ؟ راستش اینه که متنی که خواهید خوند تجربه ی شخصی منه ، نمی دونم که از لحاظ علمی ، روانشناسی و … ماجرا چیه ، من در طریق روحانی خودم این دریافت ها رو داشتم :

این متن احتمالا مفصل و طولانی خواهد شد و ارزشش رو هم قطعا داره …

احساسات جمع کلمه ی حس … چندین نوع حس داریم : حواس پنجگانه : حس هایی که از سنسورهای بدنمون دریافت می کنیم … بینایی ، شنوایی ، بویایی ، لامسه ، چشایی . 

بذارید برای اینکه بحث احساسات باز بشه با مثال همین حواس شروع کنیم ! کار این حس ها چیه ؟! محافظت و حفظ بقای ما و بعد از اون حفظ و ارتقای کیفیت زندگیمون … چطور کار میکنن : یه عامل خارجی یه حس رو فعال می کنه : مثلا یه چیز داغ رو لمس کردیم ، حس لامسه فعال میشه ، سریع یه پیغام که مغز بفهمه بصورت فکر برامون میفرسته داغه ، مراقب باش ،  خطر ، سوختن ، آسیب  عکس العمل من چیه دستم رو بسرعت (ارادی یا غیر ارادی) می کشم عقب و از خطر نجات پیدا می کنم …

پس این حس یه پیام بود که یه عکس العمل رو به دنبال داشت … همینطور که یه روش و رفتار و درس هم برام داشت ، همیشه حواست به چیزای داغ باشه ، خطرناکن … و شاید یه الگوی رفتاری هم بشه ازش ساخت : هر وقت نزدیک فلان چیز داغ شدی احتیاط کن …

فکر کنم خوب جا افتاد ! باقی حس ها هم همینطور … 

حالا بماند که بقول مولانا

  • پنج حسی هست جز این پنج حس ** آن چو زر سرخ و این حسها چو مس

یعنی احساسات سطح بالاتری نیز وجود دارن که ایشالا بعدها و وقتی قدم یازده کار کردیم می تونیم بیشتر در موردشون صحبت کنیم و در این بحث نمی گنجد .

خوب حالا میرسیم در مورد احساساتی که قدم چهار در موردش بحث می کنه : احساساتی که از سنسورهای درونی من نشئت می گیره … ترس ، رنجیده خاطر شدن ، حس گناه و خجالت ، حس شادی ، حس غم ، حس درد و صدها احساسی که قراره در موردشون صحبت کنیم . 

قبلش بگم که کاری که عادتهای ما و بیماری ما با احساساتمون می کنه اینه که اونقدر اینها رو دستکار ، جابجا و سرکوب می کنه که کم کم اصلا کارایی اصلیشون رو از دست می دن و میشن ابزاری در دستان بیماری و نا آگاهی ما هم باعث میشه کم کم بین انبوهی از پیامها و صداهای بیماری دیگه احساساتمون رو فراموش کنیم و ندیده بگیریم و در کل در هر لحظه حداکثر بتونم بگم خوبم یا بد ! همین … 

و کاری که این بخش و بهبودی برای من می خواد بکنه اینه که احساسات رو ریز به ریز بشناسم ، جایگاهشون ، کارکردشون ، پیامشون رو بشناسم و ازشون در زندگیم استفاده کنم … در هر لحظه باید بتونم اسم چندین احساسی رو که تجربه می کنم یک به یک نام ببرم و آگاه باشم که جایگاهشون چیه و چه پیامی دارن …

یادمون باشه احساسات ، افکار و اعمالمون رو با هم قاطی نکنیم ! ماجرا اینه که یه ماشه ی فعال کننده ی درونی یا بیرونی یه حس درونی رو فعال می کنه و من چیزی حس می کنم ، بعد اون حس یه پیام به مغز من می فرسته و اونجا تفسیر میشه (و گیر کار اینجا برای من شروع می شه که در کله ی من دو تا مفسر نشسته ، یه بیماری و یه بهبودی و منم که در هر لحظه انتخاب می کنم که افکارم از فیلتر کدامشون بگذره ) و تبدیل به افکار میشه ، افکار من درخواست یک سری عملکرد میده و منم که تصمیم می گیرم بر اساس اون فکر عمل بکنم یا نه … یادمون باشه اون ماشه خودش می تونه از جنس فکر باشه و اون فکر شروع کننده هم خودش می تونه از فیلتر بیماری باشه یا بهبودی … پیچیده شد ولی در عین حال جالب هم شد ! دونستنش می تونه خیلی من رو راهنمایی کنه …

یه قدم به عقب برگردیم اصلا کار این حس ها در واقع چیه ؟! این جمله برای من سر لوحه ی کارمه ، جدیش بگیریم :

احساسات پیام آوران امین خداوند هستند .

احساسات یکی از واضح ترین زبانهای خداوند برای ارتباط با منه ، اونها نقشه ی راه من هستن ! اونها مستقیما به من می گن چه بکنم و چه نکنم … نقشه ی راه : بله ! با شناخت صحیح احساسات و پیامها و جایگاه و عملکرد لازم براشون می تونم دقیقا در زندگی خواست و اراده ی خداوند رو جاری کنم … پس احساسات انقدر مهم هستن ! 

خوب نکته ی بعدی : وقتی می گم احساسات زبان گفتگوی خداوند با من و پیام هستن ، دیگه نمی تونم برچسب خوب و بد بهشون بزنم ، پیام پیامهه ، یه چیزی میگه ، کاری ازم می خواد و تمام … دیگه بد و خوب چیه ؟! از طرفی بله ! حق با شماست (که الان یهو قاطی کردید 🙂 ) ، بجای واژه ی بد و خوب می تونیم بگیم خوشایند و نا خوشایند … یعنی این پیام برای من حاوی خوشی بود یا خوشم نیومد ولی بد یا خوب ؟! بیاید برچسب نزنیم … 

همه ی پیامهای خدا ارزشمند و خوبن … چه خوشمون بیاد ، چه خوشمون نیاد … برگردیم به مثال اولی که زدم ، اگه چون از درد خوشم نمی اومد حسگر درد رو غیر فعال می کردم ، دستم رو که به اشتباه در آتش فرو می بردم ، وقتی به خودم می اومدم که تموم شده بودم ! پس باید خیلی از پیام درد (هر چند ناخوشاینده ) باید ممنون باشیم که هست … 

دقت کرده باشید لیست هایی که کار می کنیم هم تقریبا سه تاشون (ترس ، رنجش ، گناه و خجالت) هم احساس هستن ! با این لیست میشن چهارتا ! پس خیلی مهمن …

میشه خیلی توضیحات بیشتر داد ، ولی اگه یه ذره با مراقبه و دقت این متن رو بخونی و بهش فکر کنی متوجه همه چیز میشی که نقشه ی راه و پیام خدا و … یعنی چی … در طول سوالات ترازنامه هم بیشتر باهاشون آشنا میشیم …

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *