خوب وقتش رسیده که جایگاه خودم و خداوند ، قدرت خودم و خداوند رو بهتر بشناسم . بیماری من طوری بود که من الهه ی می دانم و می توانم بودم ، من بهتر از همه می فهمیدم ، من بهتر از همه انجام می دادم … همه رو باید کنترل می کردم ، همه باید طوری که می خواستم عمل می کردن ، نتایج رو من باید تعیین می کردم و یه جورایی جای خداوند نشسته بودم ! چه توهم هایی !!! تقریبا تو هیچکدامش موفق نبودم و حاصلش جز درد و خسارت نبود و بیماریم نمی ذاشت ببینم که مشکل از کجاست و همه رو مقصر می دونستم الا خودم … و وقتی جای خداوند رو گرفته بودم توی زندگیم ، خداوند (این میهمان عزیز که هرگز ناخوانده به زندگیم دخالت نمی کنه ) هم نظاره گر تلاشهام بود و لبخند میزد و منتظر بود به خودم بیام … و الان من به خودم اومدم و می خوام بفهمم جای من کجاست و جایگاه خداوند کجاست …
الان نشستم و کمی در مورد این سوال فکر کردم ، واقعا چه وقتهایی اراده ی من برای کاری کافیه و کجاها نیست ؟
هر چیزی که در مقابلش عاجزم ، چیزیه که اراده ی من برای تغییرش (به تنهایی ) کافی نیست ! مگه من همون نیستم که یک لیوان آب خوردنم با دخالت بیماری تبدیل میشه به یک فرآیند وحشتناک که اگه بتونه توی این فرآیند هم شکستم میده و تشنه توی رختخوابم به خواب میرم !!! کمی ماجرا پیچیده شد ! انگار من در مقابل همه چیز عاجزم (وقتی که بیماریم فعاله و افسار زندگیم رو بدست گرفته ) !
دیگه من کجاها ناتوانم : جاهایی که اصلا مال من و در حیطه ی قدرت من نیست ! مثل تغییر نتیجه ی کارها (من فقط می تونم بهترین سعی و بیشترین کوششم رو برای رسیدن به هدف بکنم و نتیجه در حیطه ی اختیار من نیست ) ، یا تغییر آدمها ! یا هر چیز دیگه ای که پام رو از گلیمم فراتر میزارم و میشینم جای خدا … در اینجاها اراده ی من به تنهایی هرگز کافی نیست … انگار که من بشینم و به آسمون دستور بدم بباره ، به ابرا بگم بیان و برن … خوب اراده ی من اینجاها کاری نمی کنه چون اینا مال من نیست !!!
اما بیاید یه جور دیگه نگاه کنیم …
من در هر لحظه یک انتخاب دارم ، انتخاب بیماری و بهبودی (لحظه ای نیست که من یکی از اینها رو همراه نداشته باشم ! ) … بهتر بگم ، انتخاب اینکه فرمان وجودم رو بدست خدا بسپارم یا شیطان … اگر در دست شیطان باشه ،من کاملا عاجز و خلع سلاحم ! چیکار می تونم بکنم ؟ هیچی … من یک ساعت پاک از عاداتم نمی تونستم زندگی کنم ! دستور می داد که باید مصرف کنی … و من غلام حلقه به گوش وسوسه ها و نجواهاش بودم …
من در این شرایط زورم به هیچ چیز نمیرسید ، همه جای زندگیم داغون شده بود با دستورات بیماری … بیماری داشت ماشین زندگی من رو هدایت می کرد و چه بد من رو به در و دیوار می کوبید و داغون می کرد …
اما حالا بریم سراغ بهبودی … افسار روح و ذهن و زندگیم رو به خداوند سپردم ، گفتم عاجزم و تو توانایی ، پس کمکم کن … چقدر قشنگ افسار زندگیم رو به دست گرفت ، چقدر قشنگ فرمان زندگی رو داد به دستم و گفت من به تو حق انتخاب میدم ، به تو روندن این ماشین رو یاد میدم خودت برون و من مراقبتم !!! اونجا بود که یاد گرفتم پاک بمونم ، یاد گرفتم آباد کنم ، یاد گرفتم که تا وقتی دستم توی دست حامی توانمندمه ، من توانمندم …
فراموش نکنید سوال از شما پرسیده ! یه نگاه به زندگی و گذشته بکنیم ، مثلا فلان روز که حتی یکساعت زورم نرسید بدون عادتم زندگی کنم ، فلان جا که نتونستم فرزندم رو تغییر بدم ، اونجا که می خواستم فلان چیز بشه اما نشد … نگاهی به مثالها کردن خیلی در درک این سوالات کمک می کنه …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps