این سوال داره میگه راستشو بگو شیطون 🙂 برای اینکه ترازنامه شلوغ نشه من معمولا این سوال رو توی ترازنامه نمیارم و این صداقت رو بین سوالات دیگه پخش میکنم ، ولی اگه تمایلتون برای داشتن ترازنامه ی پر و پیمون زیاده ، بد نیست که برای هر رنجش این سوال رو کار کنیم … سوال داره می پرسه کدوم دروغهایی که بیماری گفت باعث شد آتیش این رنجش افروخته تر بشه و این رنجش رو بابت کدام دروغها اینقدر گنده کردی و حفظ کردی … هیچکس مثل خودمون نمی تونه به این سوال پاسخ بده …
در بخشهای قبلی گفتیم که یکی از کارهایی که بیماری انجام میده اینه که اصل داستان رو عوض می کنه ، یعنی از روز اول شروع میکنه داستان رو دستکاری کردن و هر چقدر که فاصله می گیریم و ماجرای اصلی از حافظمون محو میشه بیماری شروع می کنه داستان رو تغییر دادن و بهش رنگ و لعاب دادن !
حالا بذارید به یک نوع دیگه از ترفند های بیماری از طریق ناصادقی بپردازیم … ترفند مظلوم نمایی ! اینکه در رنجشها نقش من رو کم رنگ و کم رنگ تر می کنه و نقش دیگران رو پر رنگ و پر رنگ تر ، من رو تبدیل به فرشته کوچولوی معصوم می کنه و طرف مقابل رو به هیولای آدم خوار … من مظلوم ، همه ظالم … نمی گم که در بعضی موارد به ما ظلم نشده ، اما میگم بیماری کاری می کنه که نبینم نقش من چی بوده که چنین ظلمی بهم شده … واقعیت امر اینه منم در اکثر امور آدمی نبودم که به این راحتی بهم ظلم بشه ، منم با این بیماری مخوفی که در درون دارم حتما یه نقشی اون وسطها داشتم که بیماری پنهانش کرده … باید صادقانه تر بگردم …
یه جور دیگه ی ناصادقی بیماری رو ببینیم ، اسمشو میذارم «ولک ما سه تا رو کجا می بری»
داستان اینه : روزی مامورا داشتن دو نفر رو می بردن ، یه آقا پرید وسط گفت ولک ما سه تا رو کجا می بری ! حالا خیلی جاها ماجرایی که پیش اومده اصلا مال من نبوده ! و بیماری پریده وسط و شروع کرده کولی بازی که نگا فلانی به فلانی ظلم کرد ، نگا فلانی با فلانی چطور رفتار کرد بیا و ازش رنجش به دل بگیر ! این دیگه خیلی ظلمه به خدا … حمل احساسات دیگران ؟! خودمون کم احساس تلنبار شده داریم ؟!
پس تا اینجا شد تغییر داستان ، ندیده گرفتن نقش من …
دیگه چطور ناصادقی من این رنجش ها رو اضافه کرد ؟ یه نوع ناصادقی پنهان رومی خوام اینجا اسم ببرم که به عقل جن هم نمیرسه ، چطور الان به ذهن من رسید نمی دونم ، شما هم به کسی نگیدش… بین من و خودتون بمونه فعلا ! بیماری ، من رو از زمان حال بیرون می کشه ، میبره به گذشته انگار که اون اتفاق الان داره می افته و شروع می کنم دوباره اون لحظات رو تجربه کردن و حتی بازی کردن ، شروع می کنم یه جور دیگه رفتار می کنم ، می جنگم ، می زنم ، می کشم ، دوباره مورد ظلم واقع می شم … و تازه اگه در تخیلاتم دوباره زورم به طرف نرسه باز هم رنجش می گیرم ! تصور کن ، تو تخیلت هم بری و کتک بخوری 🙂 بابا ما دیگه کی هستیم … یاد عزیزان برره افتادم که در مانور با دشمن فرضی درگیر شدن ، چند زخمی دادن هیچ ، چند نفرشون اسیر هم شدن … واقعا ما هم با این بیماری که در ذهنمونه همین داستان رو داریم … بله با یادآوری ماجرا ، اونم با روشی ناصادقانه که بیماری دلش می خواد و حضور در زمانی که اصلا وجود خارجی نداره (یعنی گذشته ای که گذشته ) بیماری باعث میشه رنجش رو حفظ کنم و زیاد و زیادترش کنم …
تا درکم فضایی تر نشده ادامه ی روشهای ناصادقانه رو به خودتون می سپرم که ناصادقی من چطور رنجشها رو بیشتر می کنه …
پی نوشت یک ملا لغتی: یکی از کشف های ما انجمنی ها کلمه ی ناصداقتیه ! اینو از کجا آوردیم جایگزین ناصادقی کردیم ؟!
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
سلا آرام عزیز
آره والا ، حالا بی صداقتی شاید ولی ناصداقتی نه … یه سری کلمه هام چون از اول سریع ترجمه شدن یه کم بعضی کلمات انگار سرعت فدای دقت شد !و بعدشم که کسی جرات نمیکنه بگه بابا مثلا معنی فلان کلمه بد ترجمه شده
مثلا همین دعای آرامش که میگن دانش در حالیکه دانش میشه knowledge ولی تو اصل دعا wisdom هست که بیشتر حکمت، خرد، عقل و فرزانگی معنی میده .دانش یه چیزیه که تو کتابا می خونیم و آموختنیه اما حکمت و فرزانگی اکتسابیه و بیشتر با تجربه و راهنمایی یک راهنما به دست میاد ، و از این اشتباهات ( لپی ) زیاد دیدم ولی خوب در کل موضوع شاید خیلی تاثیری نگذاشته
متشکر باز هم از خرد و فرزانگی شما در تفسیر زیبای سئوالات
سپاس از ریزبینی و کامنتت سعید عزیز . واقعیت اینه که خودم از مخالفای گیردادن به کلماتم ، فقط زمانی که یه ترجمه یا کلمه جرقه ای در دلم روشن می کنه و باعث میشه به درکی جدید برسم با عزیزانم در میونش میذارم …