کتاب قشنگ میگه :ما بایست باز باشیم و اجازه دهیم نیروی برترمان نیز با ما ارتباط برقرار کند . این کار را می توان از طریق توجه کردن به احساسات مان ، عکس العمل های مان ، و اتفاقاتی که در درون یا اطراف مان رخ می دهد ، انجام داد . یا ممکن است طریقه شخصی برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان داشته باشیم . ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضاء دیگر NA با ما صحبت کند یا به ما کمک کند که راه درست را ببینیم .خوب سوال قبلی گفت ما چطور با نیروی برترمون تماس می گیریم ، حالا این سوال میخواد بدونه آیا می دونم نیروی برترم چطور با من ارتباط میگیره ؟یادتون باشه ، ارتباط با خداوند بر خلاف آنچه خیلی هامون یک عمر فکر می کردیم هرگز یکطرفه نبوده … چرا ما انتظار داریم فقط ما تمام عمرمون با خداوند صحبت کنیم و قرار نیست جوابی بشنویم ! چرا فکر می کنیم خداوند در این جهان فقط با پیامبرانش ارتباط برقرار کرده ! پس ما چی ؟ هرگز چنین نبوده … اتفاقا یه چیز مهم از ارتباط خداوند با من هست که در ارتباط من با اون نیست ! ارتباط من با خداوند شامل فراموشکاری و تنبلی های من میشه و قطع و وصل میشه و به واسطه ی ضعفهای من گاه به گاهه ، اما ارتباط خداوند با من دائمی و همیشگیه ! خداوند مثل فرستنده ای که همیشه و هر لحظه در حال برقراری رابطه با منه دائما در حال رابطه گرفتن با منه و اگه من این ارتباط رو درک نمی کنم مشکل از گیرنده ی من و طول موجمه !خداوند حتی به اون زنبور کوچک هم وحی کرده که خونشو کجا بسازه و عسل رو چجور بگیره ! آیا به من که جانشینش در زمین هستم نمی گه چه کنم و چطور زندگی کنم ؟خوب اولین راه ارتباط خداوند با من از طریق احساسم هست ، اگه گیرنده ی احساسم رو قوی و باز و تمیز کنم (که از طریق کارکرد سایر قدمها اتفاق می افته ) ، خداوند از طریق احساساتم با من ارتباط بر قرار می کنه … برای شناخت بهتر این احساسات و این نوع ارتباط کافیه به لحظاتی که توی جلسه هستید ، لحظاتی که خدمت می کنید ، لحظاتی که در حال عبادت خالصانه هستید ، لحظاتی که درست ترین کارهای ممکن رو می کنید دقت کنید … اون احساس خوب و شیرینی که دارید ، اون نشئگی حاصل از انجام کار درست ، اون لذت و آرامش حاصل از اینها همون ارتباط خداوند با منه که میگه آفرین عزیز دلم … ادامه بده …نوع دیگه ی این احساسات وقتیه که قراره اشتباهی انجام بدم ، حس اضطراب ، حس دلهره ، حس ، حس ناخوشایند هم پیام خداونده که می گه نکن عزیز دلم ، نکن این کار رو …حتی حس درد و عذاب وجدان موقع اشتباه کردن هم پیام خداونده که میگه عزیز دلم دست بردار و به مسیرم ، به آغوشم برگرد …خوب اینجا سوال پیش میاد اون حس هایی که بر اثر بیماری به من غالب میشه ، احساسات ناخوشایندی مثل خودکم بینی ، نفرت ، خشم و … چی ؟ اونها هم از خدا هستن ؟ می گم اونها هم حاوی پیام خداوند هستند … این احساسات وقتی پیش میاد که من در رو به روی خداوند می بندم ، اونها حس های عدم حضور خداوند در زندگیم هستن که پیامشون اینه … عزیز دلم ، حال خودت رو بی حضور من ببین … به آغوشم برگرد !
خوب بحث احساسات رو بذاریم برای بخش احساس قدم چهارم …
دیگه خداوند از چه طریق با من ارتباط برقرار می کنه ؟ کتاب می گه از طریق حالات و عکس العمل های خودم ! یعنی چی ؟ دقت کردید در گذشته که درها رو به روی خداوند بسته بودیم و در بیماری فعال به سر می بردیم حالتها و عکس العمل هامون چطور بود ؟ امروز در مسائل و چالشها به حالتها و عکس العملهات دقت کردی ؟ آیا فوری به هم میریزی یا صبورتر شدی ؟ آیا ناگهان آتشفشانی می شی و خشمت رو بیرون میریزی یا آرامتر و متین تر شدی ؟ این تغییرات در اون لحظات کار کیه ؟ بله ! اینها ارتباط خداوند با منه ، در لحظه ی بزنگاه دستش رو روی شونم میذاره و می گه آرااااام باش … به من گوش کن … به آنچه بهت اموختم عمل کن …
چون بحث طولانی میشه بریم دنبال سایر راهها بگردیم . خداوند از طریق اتفاقات و آدمها با من ارتباط برقرار می کنه … در طول این سالها هزاران معجزه و اتفاق شگفت انگیز در زندگیم دیدم که رد پای ارتباط خداوند درشون می درخشید و میلیونها اتفاق و معجزه هم برام اتفاق افتاده که قطعا من بعنوان یک انسان بیمار و فراموشکار ندیدمشون و درکشون نکردم … اخیرا بسیار به این ماجرا دقت و فکر می کنم و فهمیدم چقدر مهربانانه اتفاقات و انسانها رو دقیقا سر موقع سر راهم قرار میده ، هر چه رو که در این زمان لازمه بدونم دقیقا در زمانش به من می آموزه ، آموزگار و آموزشگاه رو خودش فراهم می کنه و در کل فقط کافیه بگردم و قلبم رو باز کنم تا رد پاش رو در تک تک وقایع زندگیم ببینم …
لازمه بگم یکی از مستقیم ترین راههای ارتباط خداوند برای من از طریق انسانهاییه که فرستاده و میفرسته تا به من راه و رسم زندگی (مفهوم خواست اراده ی خودش ) و پیامهای خودش رو بدن … از گذشته ی دور پیامبران و ائمه و قدیسین آمدن و امروز هم بسیار انسانهای الهی و متصل هستن که می تونم پیامهای خداوند رو از زبانشون بشنوم … راهنماهایی که تا امروز داشتم همون زبانهای خداوند در زمین برای من بودن که پیام عشق و امیدش رو به من رسوندن …
خداوند هزاران راه دیگه برای ارتباط با من داره که زیاد شلوغش نمی کنم .. الهام ، شهود ، معجزه ، کتب آسمانیش ، خوابهام ، رویاهام ، حوادثی که برای دیگران اتفاق می افته ، حتی بارها دیوانگان و کودکان با من از زبان او عمیق ترین نیازهام گفتن و شنیدم … مهم روشن بین بودن من ، منتظر بودن من ، بازگذاشتن راههاست … مهم در مسیر خواست و اراده ی خداوند حرکت کردنه ، مهم خواستن منه که دعوتش کن و ازش بخوام که حضورش رو ببینم ، مهم شنیدن منه ، مهم اینه هر جا که جای خدا رو در زندگیم گرفتم بلند بشم و اجازه بدم حضور داشته باشه و کارش رو (شاهکارش رو ) در زندگیم ببینم …