خوب رسیدیم به شناسایی احساسات ، قاعدتا الان که هوشیاریم مشکلی با اینکه بفهمیم یه حسی داریم نداریم ، مسئله اصلی اینه که بدونیم چه حسی داریم ! این چیزیه که این قدم قراره به ما یاد بده ، که در هر لحظه و با تجربه ی هر حس بدونیم چه حسی داریم ! تعجب هم نکنیم که چرا تا الانن احساساتمون رو نشناختیم ، دلیلش اینه که چون احساسات نقشه ی راه یه زندگی سالم و یه جورایی راهنمایی های خداوند برای زندگی الهی منه ، طبیعیه که بیماری یواشکی این نقشه ی راه رو از دست من در آورده باشه تا خودش بگه کجا برو و چه بکن ! مثلا اون وقتی که در خطر بودی و حس خطر می گفت نکن ! عزیزم نکن ! جان من نکن ! خطرناکه ! بیماری یواشی گفت هیسسسسس … برو جلو ، هیچی نمی شه !خوش می گذره !
خوب حالا وقتی یه احساس رو تجربه می کنم ، از کجا بدونم این حس چیه ؟! اول اینکه چون روش عادی بیماری ما سالها ندیده گرفتن ، جایگزینی ، فرافکنی و سرکوب بود ، امروز اولین کاری که میکنم تجربه کردن ، لمس کردن ، تجربه کردن و آشنا شدن و تماشای احساساتمه ! بله !
بیاید یه احساس رو لمس کنیم ، حس رو واقعا حس کنیم ، با تمام وجودمون … نگاهش کنیم ، ببینیم چجوریه ، مهم نیست که این حس خوشایند یا ناخوشاینده ! درد داری ؟ عادت ما اینه سریع این حس رو تبدیل می کنیم به افکار و قضاوت ها و برداشتهای ذهنی … یعنی یه لحظه هم نمی خوایم تجربش کنیم ! خوب بذارید یه ذره نگاهش کنیم ، کجاست ، چیه ، چی میگه ، چطور کار می کنه ! جالبه که وقتی بهش توجه می کنیم ، قاعدتا درد بسیار کم میشه ، چون درد اصلی توی سر ما اتفاق می افته و کله ی ماست که با یک کلاغ چهل کلاغ و ترس و هزار فکر و راه حل درد رو صد برابر میکنه !
من این روزها بعد از اینهمه سال تازه متوجه شدم که شکرگزاریم چقدر گیر داشته ! چون با یه گفتن و نوشتن خدایا شکرت فکر می کردم دارم شکرگزاری می کنم ، در حالی که شکرگزاری واقعی یه حسه ! حسی که از درون قلب اتفاق می افته ! این حس تا یه چشمک میزد ذهن من شروع می کرد به حرف زدن و ادای شکرگزاری درآوردن و حرف زدن و شلوغ کاری و نمی ذاشت حتی این حس رو با تمام وجودم لمس کنم و حس کنم ! وقتی شروع کردم به تماشا و حس کردن تازه فهمیدم این جرقه می تونه به چه شعله ای درون من تبدیل بشه و این شعله می تونه چه احساسات عمیق دیگه ای مثل عشق رو در من زنده کنه و اصلا احساس شکرگزاری می تونه چه غوغایی به پا کنه در من !
خوب بعد از اینکه حس رو حس کردم ترس رو دیدم ، حس گناه رو دیدم ، خشم رو دیدم ، شکرگزاری رو دیدم ، عشق رو دیدم ، درد رو دیدم بعد چیکار کنم … خیلی وقتا احساساتم به این سرراستی نیستن ! چه باید بکنم . باید یاد بگیرم که در هر لحظه من ممکنه چندین احساس داشته باشم ! باید یاد بگیرم تفکیک کنم … باید بشناسمشون ، چطور ؟ حالا باید از دوابزار استفاده کنم : ترازنامه و کاغذ … و بعد مشارکت و راهنما ! بله ، باید احساساتم رو بنویسم ، مثلا وقتی نمیشناسمشون می تونم بگم حس می کنم دلم قنج میره 🙂 بعد دلم گیج میره 🙂 بعد حس می کنم تو دلم یه قل قلی برپاست :-d و طبق سوالای ترازنامه (مثل همون رنجش ها که کار کردم ) مرتب بنویسم چی شد که این حس به وجود اومد ، ماجرا چی بود … و بعد با راهنمام در موردش صحبت کنم ، بعد راهنمام میگه اون قنج رفتن نیست ، حس اضطرابه و حس ترس و حس تردید … اون قنج رفتنه حس ذوق ، شادی ، شکرگزاریه ، اون دل گیجه اسمش عشقه ، اشتیاقه یا … بله ، ترازنامه و راهنما کم کم و در طول زمان به من اسم احساسات ، جایگاهشون ، کارشون ، پیامشون رو به من نشون میدن . از طرفی کارکرد همین سوالات و سوالهای بعدی هم کم کم به من یاد میده که ماجراشون چیه !
با اینکه پست طولانی شد ولی یه کم دیگه بگم :
اگه باز هم بخوای بدونی ، راه دیگه ی شناسایی احساساتم از روی اعمال و عادتهامه ! یه وقتهایی از روی ناآگاهی و عادت اصلا تشخیص نمی دم یه حس دارم ، ولی رفتارهام بهم پیغام میدن ! می بینم دارم ناخن می جوم ! یهو مچ خودم رو می گیرم که وقتی احساس اضطراب دارم ناخن می جوم ! می بینم توی کله ی خودم دارم به همه گیر می دم … یهو می فهمم حس نارضایتی در من فعاله (و بعدها متوجه می شیم که پیگیری این حس ما رو به این نتیجه می رسونه که مثلا بیماریم فعاله که از همه چیز ناراضی ام … بیماریم چرا فعاله ، یه هفتست جلسه نرفتم ! این حس داره میگه برو جلسه ! ) ، پس تشخیص عادتها ، اعمال و الگوهای رفتاری خودم هم می تونه احساساتم رو بهم بشناسونه … حتی دقت به نوع فکر کردن و صدای کله ی خودم و حتی صدای بیماریم کلی چیز برا من روشن می کنه … باید تماشاگر بهتری بشم تا بتونم تشخیصشون بدم …
پی نوشت : قبلا یک بار سفارش کردم ، اینجا هم می گم کامل تر کنید برای لیست… در یک لیست تمام احساساتی که میشه پیدا کنید رو پیدا کنید و اسمشون رو بنویسید … اینبار یه تعریف کوچیک ازش هم می تونید جلوش بنویسید ، می تونید بنویسید این حس کجاها به آدم دست می ده ، می تونید بنویسید که پیامش چیه و جایگاهش کجاست … (اینا که گفتم هر کدوم در یک ردیف ) و یادتون باشه که احساسات رو با رفتار و اعمال و نواقص و … قاطی نکنید … احساسات درون من هستن ! این شدشروع یه مدل لیست احساسات قدم چهار خوشگل …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
اره دیگه مثلا احساس بی ارزشی میاد سراغت میدویی میری جلسه با این خزع بلات جماعتو فریب میدی و احساس بی ارزشیتو تبدیل به ارزش میکنی یک مشت ناتوانید شما ها اصلا نمیدونید درد چیه روشن بینی چیه فقط بلدید از اینترنت احساس بخونید بنویسید تو تراز وقتی که هنوز نمیدونید چه چیزی زندگی رو جای شما میچرخونه دو روز هم سر کار نرید ریده میشه تو بهبودی تون
نظر شما قطعا ارزشمنده و پر از درس 🌹 براتون از خداوند عشق می خوام.
سلام ممنون رفیق هر وقت به تجربیات رجوع کردم چیزی گیرم اومده ممنون که هستی
خدا رو بابت فرصت خدمت بهتون شاکرم مهرداد عزیز
منم از خداوند سپاسگذارم بابت ادمهای مثل شما
فدایت
به نظر من این تجربه های تو گوگل فقط رنج شما رو بیشتر میکنه دوستان چون این دوستان خودشون از احساس بی ارزشی و گناه رنج بردن و رفتن برای قابل قبول شدن که کتاب میگه قابل قبول شدن تو اجتماع نشانه های بهبودی هم نیست ولی میخوام بدونم تو که بیماری اعتیادرو ناشناخته معرفی میکنی و از خودتم هیچ اراده و فکری نداری و مثله یک ربات توسط راهنمات برنامه ریزی شده و یه عده هم مثله خودت گمراه کردی و گیر دادی به رفتارهاشون و نفهمیدی که بیماری اعتیاد یه ضعف اخلاقی نیست از چی بهبود پیدا کنی من بهت میگم تو فقط محرومیت های اجتماعیت برطرف شده و اگر فردا یکی تو رانندگی بهت فش بده تا شب فکرت درگیر میشه که چرا بهش هیچی نگفتم تو و امثال تو بهبود پیدا نکردید شما ها فقط دارید مسکن میزنید با هرچی که دورتون سرخوشید و نیروی برتری تو زندگی تون نیست اره گلم برو یه فکری به حاله خودت کن که یک صفحه تجربه دادی کلا پراز تضاد بود .
🌹 براتون از خداوند عشق می خوام.