بچه ای کمتر از یکساله رو تصور کنید که تمام زندگیش رو خزیده و چهار دست و پا حرکت کرده ، حالا فهمیده اگه دستای بابایی رو بگیره می تونه بلند بشه و دنیا رو از یه کم بالاتر ببینه و دستای بابا رو گرفته و با پاهای بی جونش صاف وایستاده و خوشش اومده … حالا به بابا اعتماد کرده و امیدوار شده که جور دیگه ای هم میشه حرکت کرد ، به جاهای دست نیافتنی تر میشه سر زد و تاتی تاتی چند قدم با کمک بابا حرکت کرده … ایمان پیداکرده که تا وقتی دستای بابا رو بگیره می تونه تاتی تاتی حرکت کنه و بعد مدتی حتی با حمایت بابا یک یا دو قدم هم خودش برداشته … حالا کلی هیجان وارد زندگیش شده … هیجان «منم می تونم» و هیجان دیدن جاهای تازه و تجربه کردن میلیونها چیز که حالا با راه رفتن در اختیارش قرار می گیره …
فک کنم همه داستان رو متوجه شدیم … حالا امروز چه مدرکی دارم که می تونم با دلگرمی به بهبودیم اعتماد کنم ؟ برای منی که از دنیای تاریک اسارت در دستان بیماریم اومده بودم ، همینکه اونقدر آزاد شدم که تونستم سه قدم روحانی کار کنم ، دنیا جور دیگه ای ببینم ، درک کنم غیر از دنیای خیالی توی ذهنم یه دنیای واقعی تر این بیرون هست ، اینکه فهمیدم کمک برای من همه جا هست و می تونم جور دیگه ای زندگی کنم ، اینکه فهمیدم منم حق انتخاب می تونم داشته باشم ، اینکه فرصت دارم غیر از خورده فرمایشات ذهن بیمارم به چیزهای دیگه ای فکر کنم ، بجز تصاویر تیره و تاری که برام دیکته می کرد می تونم آینده ی روشن تری رو ببینم ، اینکه مجبور نیستم به سمت مرگی زودهنگام کشونده بشم ، اینکه حق دارم آرزو کنم و به سمتش حرکت کنم ، اینکه دنیا با شانس و اقبال نمی چرخه و صاحب داره ، اینکه صاحبش من رو دوست داره و حمایت و حفاظتم می کنه … اینکه تونستم مدت زیادی رو پاک از عادتی که فکر می کردم هرگز امکان نداره ازش رها بشم دارم زندگی می کنم ، اینکه زندگیم معنا پیدا کرده ، اینکه کلاف سر درگم زندگی من حالا منظم تر شده و مسیری پیدا کردم ، اینکه حالا که دارم یاد می گیرم زندگی کنم زندگی و اطرافیان مهربانتر به نظر میرسن و هزاران چیز دیگه (همه ی اینهایی که گفتم مدارک قدم سه ایه که اولین بار کار کردیم … اگه از امروزم بگم هزاران صفحه مدرک باید رو کنم 🙂 ) اینها کمی از مشهوداتیه که باهاش فهمیدم اگه با این حضور کوچکم در یک برنامه و کارکرد سه قدم چنین امیدی در دلم روشن شد ، چنین ایمانی من رو به عمل بیشتر راهنمایی کرد و چنین اعتمادی در جانم نشست ، پس با کارکرد دوازده قدم و بودن مدت بیشتری در مسیر چه هدایایی دریافت خواهم کرد …
پی نوشت : وقتهایی که به چنین سوالاتی بر میخورم وسوسه میشم از عظمت شگفتی های زندگی خودم به لطف بهبودی بیشتر بنویسم و هر بار بخاطر حفظ گمنامی و رعایت سیاستم در نوشتارها که هدفم باز کردن سوال و نگاه به سوال (تا جایی که می تونم ) از دیدگاه دوستان تازه واردم هست ، آروم می گیرم …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
سلام.نسبت به گذشته خیلی تغییر کردم.ارامتر شدم.ولی یه وقتایی احساس میکنم ازدیگران بیمارترم.ازخودم ناامید میشم.خودم روبادیگران مقایسه میکنم .ولی از برنامه ناامید نیستم.دارم بهبودی رو دنبال میکنم.برام دعا کن آقا آرام که من هم آرام بشم.
دوست خوبم ، توی بخش انکار یه جا گفتیم هر وقت پای مقایسه میاد وسط باید هوشیار باشم که بیماری برنامه ی جداسازی من رو از مسیرم ، دوستانم و بهبودیم داره … نور خداوند که توی زندگیمون باشه تاریکی بیماری خواه یا ناخواه ، دیر یا زود کنار میره … به قول راهنمام هممون خوب میشم ، سال دیگه این موقع ما رو ببین …