خلق و خو ، اخلاق ، حال و حوصله … مگه بیماری چیزی هم برای من باقی گذاشته بود ؟ احساسات من رو گم و کدر کرده بود و در حبابی از افکار دیوانه وار و رفتارهای و افکار و عادات خودمحورانه اسیر شده بودم که جایی برای خوش اخلاقی و توجه به احساسات خودم یا اطرافیانم نمی موند . (یک خوش اخلاقی موقتی البته در من وجود داشت اونم به دستور بیماری و برای رسیدن به سایر اهدافش )
بداخلاقی خودش تعریفی بسیار گسترده داره که من شامل تمام تعاریفش می شدم … یکیش اینکه خلقیات و رفتارهای من ناهنجار بود (و وقتی راننده و فرمانده ی کله ی من شیطان باشه توقع دیگه ای ازش نمی شه داشت .مثلا امکان داره شیطان درون کله ی من بگه با فلانی مهربان باش ، با این یکی صبور باش ، اونجا مودب باش ؟! (مگه اینکه پشتش انگیزه ای پنهان داشته باشه ) ) . تعریف دیگه از کج خلقی یعنی نمی شد با من درست و حسابی حرف زد ، چون طبق سوالای قبلی من هر چالشی رو توهین تلقی می کنم ،من با هر مسئله ای از روی هراس و ترس عمل می کنم و صدها عمل دیگه از روی بیماری …
وقتی بیماری من فعال هست و خصوصا وقتی ابزار دوازده قدم رو (مثلا شناخت احساسات و ترسها و رنجشهای قدم چهارم ) رو ندارم ، هر احساسی می تونه برای من عکس العملهایی رو باعث بشه که خیلی راحت عزت نفس و احترام به نفس خودم رو داغون کنم . علتش هم اینه که من احساساتم رو نمی شناسم ، افراط و تفریطی و عجول هم هستم ، بیماریم هم که فرمان بده میشم همین !
مثلا یه ترس کوچولو از من یه آدم ترسو و حقیری می تونه بسازه (چون بیماری مجبورم میکنه اونقدر وحشت زده بشم که مثل موش در سوراخی قایم بشم ) .
یه خشم کوچک از من می تونه به فرمان بیماری آتش فشانی بسازه که یه طایفه رو به خاک و خون بکشم و بعدش آنچنان از خودم شرمنده بشم که چه کردم و چرا …
یک لحظه شهوت می تونه به فرمان بیماری تمام ارزش ها و اعتقاداتم رو زیر سوال ببره .
یک سوتفاهم از حرفای دیگران ناگهان من رو به چنان رنجشی دچار می کنه که میزنم زیر کاسه کوزه ی خودم و همه !
بله دوست من ! اینها که گفتم در شرایطیه که بیماری من فعال باشه و افسارم رو بدستانش سپرده باشم . بیماری می تونه از من چنین انسانی بسازه .
حالا ما چرا سوالای غیر قابل اداره رو کار می کنیم ؟
تصور کن در اوج بهبودی (و حتی با سالها تجربه و دست در دست خداوند) داری زندگی می کنی . انسانی خوش خلق ، صبور ، با کنترل به نفس ، اعتماد به نفس هم هستی …
به خودت میای میبینی ماشین جلویی که زد سر ترمز ، بووووق رو گرفتی و داری از اول تا آخرشون رو شستشو می کنی … دستتو که میبری سمت قفل فرمون که نقش جومونگ رو هم بازی کنی ، به خودت میای میگی چی شده ، این چی بود ، من کی ام ؟ و یاد این سوال بیافت … بعله ، غیرقابل اداره شدی … و باید بری ریشه ی فعال شدن بیماری رو پیدا کنی … چون در این موارد غیر قابل اداره شدن به یکباره اتفاق نمی افته … شک نکن ریشه در جای دیگه دار که بیماریت فعال شده …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
آرام سلام
آیا من وقتی تسلیمم را در مقابل آن عادت یا نقص که در مقابلش عاجز بودم از دست دادم ،و بیماریم فعال شد،و زندگیم از مدیریتم خارج شد،شروع به کج خلقی و رفتار خشمگینانه میکنم و بر اساس احساساتم عکسالعملی نشان میدهم که باعث خدشه به ارزشمندی خودم میشود.؟
آرام جان من الگو بیماری اعتیاد میخوام.سردرگم هستم،آیا من درست فهمیدم.
شروع به کج خلقی کردن،آیا به این معنی هست که بیماری از فعالیت به بروز رسیده؟
ممنونتم میشم،
منظور از کج خلقی کردن در این سوال بروز بد اخلاقی ها و تبدیلش به عملکرده …
خیلی سخت سوالات رو نگاه نکن، بیماری هر کدوممون طریقه ی خاص خودش رو داره، ولی واقعیت اینه که بخش بد اخلاقی و عکس العمل های ناگهانی و بی حوصلگی و … رو در خودم و اکثر عزیزان دیدم که وقتی بیماری فعال میشه طبق روال اول یک بی حوصلگی و غرغر و بی قراری در سر اتفاق می افته و وقتی از نقطه عجزم خارج بشم و بیماریم رو نشناسم و به این غرغرها عمل کنم تبدیل می شه به اعمال بد بر اساس بد خلقی …
متشکرم. عالی
🙂 سپاس