اولش که به سوال نگاه می کنیم ، بظاهر عجیب و بدیهی میاد ، اما واقعیت داره ! ما با مسئله ای به همین سادگی مشکل داریم و این مشکل سرچشمه ی مسائل بسیاری در زندگیمون شده !
فکر من در حالت فعالیت بیماری بسته است ! یعنی هر چیزی رو که برای باورش کوچکترین مشکلی دارم ، بدون کوچکترین تردیدی رد می کنم و دور میندازم ، انگار که تنها عقل سالم عالم منم ! انگار جز دانسته های من چیزی در عالم وجود نداره ! انگار دنیا همونه که من میدونم !!! عجیب نیست ؟! این کاریه که بیماری با من می کرد … و امروز ابزاری به نام روشن بینی می خواد این دایره ی نامرئی که بیماری دور من کشیده رو بشکنه و در رو برای ورود آگاهی های جدید باز کنه .
خوب ، من خیلی چیزها شنیدم که باورش سخت بود ! مثلا اینکه میشه پاک زندگی کرد ! و عجیب تر از اون ، میشه پاک زندگی کرد و لذت برد ! مگه باورکردنی بود ، چیزی که امروز از نگاهم انقدر بدیهیه ، روزگاری غیر قابل باور بود ! چون دید من محدود شده بود به انچه بیماری به من دیکته می کرد .
هزاران چیز دیگه از این دست هم بود که باورشون برای من مشکل یا غیر ممکن بود ، اما ابزاری که این سوال داد ، علیرغم اینکه ساده به نظر میاد اما خیلی کاربردی بود ! مهارت درخواست ! مهارت سوال کردن … بله ، بیماری آنچنان من رو اسیر کرده بود که این مهارت های ساده رو از دست داده بودم و امروز باید تمرینشون کنم . چیزی رو که نمی فهمم فورا رد نمی کنم ، بلکه دریچه ی افکارم رو باز می ذارم و سوال می کنم … از کسی که اون رو گفته ، یا از کسی که آگاهتر از منه (راهنمام) …
و این ابزار بظاهر ساده یک معجزه در زندگی من بود . این ابزار اجازه ی ورود باقی ابزارها ، اجازه ی ورود نور آگاهی ، تجربیات جدید و خیلی چیزها رو به سرزمینی که تا دیروز فقط در تسخیر بیماری بود صادر کرد و این شروع یک زندگی تازه بود .
روشن بینی امروز به من میگه بی نهایت چیز جدید هست که اگر چه به نظر تو باور نکردنی میان اما تو با پرسش ، حق انتخاب پیدا می کنی که فکر کنی ، باور کنی یا حتی باور نکنی … برای اولین بار داشتم حق انتخاب رو تجربه می کردم … و این تجربه حس آزادی رو به من هدیه می کرد ، حسی که سالها در چنگال بیماری تجربش نکرده بودم …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
سلام مطالب فوق العاده راحت وقابل فهم ،،من از روی تجربیات شمابه رهجوهام انتقال میدم جستجو کردم ازیه جایی به بعد دیگه جوابی نیست از از دوازده قدم،،، راهنماییم میکنید لطفا
درود بر شما، تجربه ی من اگه به کار شما بیاد و درک بشه، میشه درک شما . انجمن همینجوری کار می کنه . خدا رو شکر که خدمتم نتیجه ای داشته . در قدم پنج هستیم و سرعت نوشتنم به دلیل تغییرات قشنگی که در کار و زندگیم ایجاد شده کم شده ، ایشالا بیشتر می نویسم .
یکی از چیزهایی که برای من باورش سخت بود،این بود که میدانستم بیمارم ولی نمیتوانستنم بپذیرم که این بیماری تا ابد با من هست.
میگفتن که اگر از افکارت صحبت کنی ،درد و رنجت کمتر میشه،و روی اون فکر عمل نمیکنی
و سوم اینکه مشارکت کنید،حالت خوب میشه،با اینکه تو دوران اعتیاد برای حرفهای همدیگه تره هم خورد نمیکردیم.