نشانه ی روز :

سوال 58 قدم یک / آیا تمایل به انجام رهنمودهای راهنمایم دارم ؟

پیش نوشت :  وقتی من وارد مسیر میشم ، یه جنگ در من شروع میشه ، بیماری داره تلاشش رو می کنه که من رو از مسیر خارج کنه ، من همچنان غلام حلقه به گوشش بمونم و اون  به حیات خودش براحتی و بی دردسر ادامه بده و این طبیعیه و دست به دامن ترفندی  سه مرحله ای میشه : به سه چیز گیر خواهد داد (و روشهاش هر بار پیشرفته تر میشه در طول بهبودی و این مبارزه رو پایانی نیست ) :

اول راهنما ، دوم مسیر بهبودی ، سوم خودم !

و بهبودی ابزار تمایل رو برای عبور از این مرحله به من ارائه داده .

خوب بذارید مرحله به مرحله پیش بریم . در این سوال داریم در مورد عمل به رهنمودهای راهنما صحبت می کنیم .

راهنما کیه ؟

راهنما کسیه که حداقل یک قدم در مسیر بهبودی از ما پیشتر رفته (قدمها یا سوالات بیشتری از من کار کرده ) ، زمان بیشتری در مسیر بهبودی بوده و تجربیات بیشتری از من در این مسیر داره . همینطور تمایل داره به من خدمت کنه و در این مسیر کمکم کنه .

راهنما کسیه که بیماری من رو از بیرون و بدون دخالت بیماری و احساسات من می بینه و می تونه راهنماییم کنه .

راهنمایی چیه ؟ یعنی نمایاندن راه … کدوم راه ، راهی که خودش تجربه کرده و در موردش آگاهی داره ، پس راهنما برای من کار خاصی نمی کنه جز نشون دادن راهی که میشناسه ، قرار نیست بجای من تصمیم بگیره ، قرار نیست بجای من مسئولیت کارهام رو بپذیره ، قرار نیست برای من کاری بکنه ! فقط راهی رو که قبلا رفته یا در موردش آگاهی داره به من نشون میده !

خوب من بعنوان کسی که آقا یا خانم همه چی دان بودم ، منی که می دونم و می تونم از زبونم نمی افتاد ، منی که محور عالم بودم و اگه فرصت می دادن میرفتم ایرادات نیچه و فروید و انیشتین و سقراط و مولانا و دو خوان و پیکاسو و سایر بزرگان رو بهشون گوشزد می کردم و کارهاشون رو براشون بهتر انجام میدادم !!! حالا به جایی رسیدم که باید حرف گوش کنم ، اصطلاحا پشت دستم رو زدم زمین و گفتم نه می دونم ، نه می تونم و از کسی به نام راهنما کمک گرفتم … اونم کسی که خودش مشکلات من رو داشته و پشت سر گذاشته و حتی با بسیاریشون هنوز درگیره !

من با این سابقه اوایل عمرا دوست داشته باشم حرف گوش بدم

اوایل و در ساده ترین شرایط بیماری من طوریه که وقتی آگاهیم کمه و کم تجربه ام ، فکر می کنم هنوز یه کم می دونم و می تونم ، پس شیطنت می کنم و حرف گوش نمی دم و طبق عادتی قدیمی دنبال راه های ساده تر و من درآوردی میرم مثلا بوقتی راهنمام میگه فلان کار رو بکن ،با بیماری فکر می کنم راه دیگه ای هم هست که من بهتر می فهمم … یا حرفاش اونقدرا هم جدی نیست و دنبال راه سوم می گردم …

نتیجه مشخصه ، راه سومی وجود نداره و دهنم صاف میشه ! هر وقت به حرف بیماریم گوش بدم نتیجه همینه ! به خطر می افتم ، درد می کشم ، توی دردسر می افتم و می فهمم راهنمام درست می گفت (اگر سالم و پاک و زنده از داستان خارج شده باشم و چه بسیاری که متاسفانه خطاهای اولشون آخرینهاشون شد ) و اگه درس گرفته باشم شروع می کنم حرف گوش کردن و تمایل داشتن (گاهی تمایل از درد حاصل میشه اونم دردی که لازم نبوده اگه سر به راه می بودم )

باقی روشهاش برای هر کس و زمان و شرایط فرق می کنه مثال هاش رو میذارم :

مثلا اول شروع میکنه غرغر کردن در مورد راهنمام، حرفاش سخته ، تو رو درک نمی کنه ، شرایطتون یکسان نیست ، مشکل رو نمی فهمه ، جای تو نیست ، نگاه علمکرد خودش کن ، چرا فلان کار رو می کنه ، نکنه قضاوتت کنه ، تجربه اش شبیه تجربه ی تو نیست ، شرایطش دقیقا مثل تو نبوده ، خودش چرا فلانه و … و یه ذره بین دستم میده که شروع کنم آنالیز ، کنترل و قضاوت راهنمام تا بگه حرفای این آدم رو گوش نکن . (و وای به زمانی که من ابزاری به اسم دوازده قدم هم بدست بیارم و از این آگاهی در مسیر بیماری استفاده کنم ، یعنی خودم با نواقص آشنا بشم و بجای اینکه روی خودم تمرکز کنم ، میکروسکوپ به دست بیام سراغ راهنمام ) … و در آخر میگه تو بهتر می دونی و تو خودت می تونی …

چیزهایی که من رو نجات میده :

اول : درک اینکه راهنما کارش نشون دادن راه به منه و بس

دوم : راهنما هم مثل من یه بیماره (بی نقص نیست ، از راهنماها بت نسازیم ! )  ، اما بیماری آگاه که من رو از بیرون میبینه ، من رو بهتر از خودم میشناسه و بیماری که راهکارهاش برای من بخوبی کار می کنه (و بیماری که خداوند سر راه من قرار داده تا حرفها و خواست خداوند رو بتونم از زبانش بشنوم )  ، راهکارها و رهنمودهاش حتی اگه برای خودش کار نکنن یا بهشون عمل نکنه (زندگی و بهبودی شخصی راهنمام به من ارتباطی نداره ، اون راهنمای خودش رو داره و مسایلش به خودش و راهنماش مربوطه ! ) برای من عمل می کنه و بکارم میاد .

سوم : سوخت سر به راهی من ، اصل روحانی تمایله ، یعنی علیرغم اینکه من زورم به بیماریم نمیرسه و این حرفهای بالا همه ممکنه در سرم بچرخن من مثل بچه های خوب و سر به راه هر کاری لازمه برای بهبودیم میکنم و اینجا گوش دادن و عمل به رهنمودهای راهنمامه …

 

 

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

Check Also

سوال 13 ، قدم 7 / آیا باور دارم که نیروی برتر من کمبودهای مرا بطرف می کند یا مرا از اینکه به اجبار از روی آنها عمل کنم رهایی خواهد بخشید ؟ آیا باور دارم در نتیجه کارکرد این قدم به انسان بهتری تبدیل خواهم شد ؟

سوال رو از روی اینترنت سرچ کردم، دو سه تا از سایتهای بزرگ نوشته بودند …

4 comments

  1. سلام ارام عزیز
    چقدر عالی و واضح سوال را در مورد راهنما توضیح دادی
    با اینکه خداوند راهنمای خوب موفق و یک ۱۲ قدمی به معنای واقعی سر راهم قرار داده و بیشتراز ۶ سال به من کمک کرده چند وقتیه که دوربینو انداختم سمتش و کنترلش می‌کنم این سوال وتجربه شما به من یادآوری کرد که او نم بیماری اعتیاد داره و مسائل و زندگی او به من مربوط نمشه
    سپاسگزارم

  2. با دل و جان این مطالب را نوشتم آرام جان،میخوام تمام قضاوت‌ها را که در مورد راهنمام دارم بهش بگم،آیا کار عاقلانه ای هست؟ ***

    • مجید عزیز، اگر راهنمای ما چیزی برای آموختن به ما داره که برای ما کار می کنه ، پس می تونیم از او بیاموزیم، آیا نواقصی هم داره، بله داره … آیا ما حق انتخاب داریم، باز هم بله! در عین حال که نقص قضاوت و کنترل ما باعث میشه که ذره بین بگیریم و نواقص راهنمامون رو بیرون بکشیم، و باید از این کار پرهیز کنیم، در عین حال هم در هر لحظه حق انتخاب داریم که از راهنمایی که مسیرش رو دوست داریم کمک بگیریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *