یک سوال شیرین دیگه . یادتونه در سوال اول قدم ، تعریف بیماری رو گفتیم بیماری افراط و تفریط ! حالا اینجا داره نشونمون میده که این بخش بیماری هم از عدم سلامت عقل ماست (و شاید برعکس ! بخشی عدم سلامت عقل ما از افراط و تفریطه؟!)
یه مروز از زندگیمون در زمان بیماری فعال بکنیم ، لحظاتی رو بخاطر بیاریم که بخاطر یه مسئله ی کوچک علم شنگه به پا می کردیم ، از کاه کوه می ساختیم ، یا لحظاتی که بخاطر یک ترس کوچک فلج می شدیم و توانایی هر کاری ازمون گرفته می شد ، زمانی که بخاطر اینکه سوزنمون روی یک چیز بی اهمیت گیر میکرد سونامی به پا می کردیم و برعکسش ، زمانی که سونامی به سمتمون می اومد و ما با آرامی بالشمون رو بغل کرده بودیم و لبخند میزدیم ! همون زمانی که در خطر جدی بودیم و عین خیالمون نبود ، زمانی که باید کاری می کردیم و کاری نمی کردیم …
باز هم تکرار می کنم که سوالات عدم سلامت عقل طوری هست که باید خودت مروری در خاطراتت بکنی ، صادقانه و با لبخند (به دیوانگی های ما جز خندیدن کاری نمیشه کرد ! ) و ببینی که بیماری با عقل ما چه کرده ؟
در اخلاقتون ، رفتارتون ، احساساتتون بدنبال افراط و تفریطها بگردید ، در اتفاقات زندگیتون ، در عکس العمل هاتون و بدونید :
سلامت عقل یعنی داشتن تعادل
تعادل یعنی هر اتفاقی ، احساسی ، چالشی ، مسأله ای عکس العملی نیاز دارد که مناسب با اون باشه … باید مسئله رو با نگاه بهبودی دید تا عکس العمل هم از روی بهبودی باشه .
یعنی من در هر شرایطی و در مقابل هر چیزی افکارم رو از فیلتر بهبودی (سلامت عقل ) عبور بدم و عکس العملی از روی بهبودی و با آرامش انجام بدم . تصورش رو بکن ، چقدر لذت بخشه که در هر شرایطی درست و با آرامش عمل کنی … و این ممکن نیست ، مگر با وجود بهبودی در وجودم …
تکنیک نوشت (: با کارکرد هر سوال و آشناتر شدن با بخشها و عملکردهای مختلف بیماری ، هر بار که در طول روز و در مسائل روزمره یکی از این علائم رو در عملکردم دیدم و شناختم ، فورا تشخیص میدم که سرچشمه ی وجودم گلالود شده و بجای تلاش در حل مسئله ای که درگیر اونم ، اول میرم سراغ فعال کردن بهبودی در خودم (پاک کردن سرچشمه ) با ابزاری که دارم (مشارکت ، جلسه ، نشریه ، دعا ، مراقبه ) بعد که برگردم سر مسئله ، بعید میدونم مسئله ای باقی مونده باشه ، اگه بود هم با بهبودی حلش می کنم .
چون این تکنیک بسیار بسیار مهمه یک مثال میزنم در قالب داستان ( :
در فروشگاهم نشستم که خبردار میشم یک مشتری قراره جنسی رو که برده پس بیاره ! به ناگهان منفجر میشم ، ترس از پس دادن پولش سراغم میاد و پر از خشم و انزجار میشم ، مغزم شروع می کنه فرمان دادن ، که وقتی اومد بشور بذارش کنار ، جنسم عمرا پس نگیر ، یه ذره هم تحقیرش کن ، اگه حرف ناجوری زد یه کف گرگی میزنی ، تا گیجه ، یه جفت جک افسری هم میزنیش که دلت خنک بشه !
ناگهان بهبودی حاصل از کارکرد این سوالات عمل میکنه :
آیا هر چالشی را توهین تلقی می کنم ؟ (قدم یک)
آیا در هر اتفاقی عکس العملی از روی هراس و ترس نشون میدم (قدم یک)
آیا در هر مسئله ای عکس العملم افراط و تفریطیه ؟ (سوال حاضر )
خوب حالا میریم سراغ تکنیک آرام ، علیرغم اینکه کله میگه این چه بهبودی بازی ایه ؟! ولش کن فورا به راهنمام زنگ می زنم (استفاده از اصل روحانی تمایل ) و تمام ماجرا رو براش تعریف می کنم ، از احساساتم ، ترسم و چیزی که سرم میگه آگاهش می کنم (با استفاده از اصل روحانی صداقت ) و وقتی راهنمام با من صحبت می کنه ناگهان پرده کنار میره !
راهنما خواهد گفت : این بخشی از کاسبی منه ، مشتری حبیب خداست ، روزی من رو خدا میده ، اگه حق با مشتری بود که حق داره ، اگه نبود با آرامش حلش می کنم ، آرامشم بیش از اینها می ارزه …
و مهم تر از اون به محض شنیدن صدای راهنما بیماری ساکت شده و اصل روحانی روشن بینی در من فعال شده …
و مشتری میاد ، با خوشرویی ازش استقبال می کنم و میگه جنس رو برده و نظرش عوض شده و می خواد یه بهترشو ازم بخره ، سود بیشتری میذارم توی دخلم ، با لبخندی از روی رضایت شکرگزاری می کنم بابت راهنما ، بهبودی ، قدمها …
و اگه آگاهی قدمها و بهبودی نبودن شاید الان در کلانتری منتظر سند نشسته بودم ، اونم با دماغ شکسته و بدنی کوفته !!!
***
شاید یه روز یه کتاب قصه های بهبودی هم نوشتم ، کی میدونه :))
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps