مشارکت کلمه ایه که زیاد در جلسات دوازده قدمی استفاده میشه ، معنی تحت الفظیش میشه همون بیان احساس کردن در گروه و به عبارتی به اشتراک گذاشتن احساسات و تجربیات در گروه .
هر آنچه که در زیر می خونید مثل همیشه درک شخصی و ناقص منه و هیچ ادعایی نسبت به صحتش و هیچ اتصالی به هیچ برنامه ی دوازده قدمی در اون نیست . لطفا در طول حضور در این سایت همیشه این رو یادتون باشه ، من فقط آرامم و همه ی چیزی که می خونید تجربه ی شخصی منه … همین …
مشارکت … مفهوم واقعیش خوب خیلی فراتر از فقط صحبت کردنه ، ما وقتی دوستمون داره صحبت می کنه و ما به علامت تایید سر تکون می دیم ، یا سکوت می کنیم و گوشیمون سایلنته داریم مشارکت می کنیم ، وقتی در چیدن صندلی ها کمک می کنیم یا به یه تازه وارد خوش آمد میگیم یا بعد از جلسه یه تازه وارد رو با اسم کوچیکش صدا می کنیم هم داریم مشارکت می کنیم . خدمت کردن و بخشی از جمع بودن هم مشارکته …
ولی دوست دارم در مورد مشارکت کلامی صحبت کنم . مشارکت (از این به بعد منظورم از این کلمه همون مشارکت کلامی با دوستان ، راهنما و در جلسه است ) یکی از قدرتمند ترین ابزار بهبودی منه … مشارکت معجزه ی بهبودیه و وقتی این معجزه رو درک کردم که اولین بار یک دو ماه بود وارد مسیر شده بودم و ناگهان با غول وسوسه مواجه شدم … انتظار داشتم مثل همیشه برداره من رو با خودش به نا کجا آباد ببره ، اما به سادگی یه تماس بهبودی و مشارکت وسوسه دست من رو گرفت و تا امروز آورد ! بله عزیزان ، چه ابزاری رو قدرتمندتر از این میشناسید ؟! یه زنگ بزنی و وسوسه (این غول بی شاخ و دم که همه ی زندگیمون رو ازمون گرفته بود ) رهات کنه !؟ مگه این مشارکت چیه ؟! مشارکت کلمه است و ارزش کلمه رو فقط خدا میدونه …
خوب میرسیم به مشارکت با راهنما : راهنما کسیه که حاضر شده در خدمت من باشه و تجربیاتش رو با من به اشتراک بذاره … مهم تر از اون حاضر شده گوشی باشه که مشارکت های من رو بی قضاوت بشنوه (و چقدر ارزشمنده داشتن چنین کسی در زندگی ) … این فرد همکار خداوند در زمین هست برای من و در حقیقت من برای اون نیست که حرفهام رو میزنم ، دارم با خداوند صحبت می کنم … یادمون باشه راهنما تنها کسیه که لازم نیست پیشش من آدم خوبه باشم (اون خودش با کارکرد قدمها فهمیده آدم خوبه ای وجود نداره ، همه خوبیم ، با مشکلات و نواقصمون ) ، واقعا سعی در اینکه از راهنمام تایید بگیرم ، یا اینکه به اشتباه فکر کنم نکنه راهنما قضاوتم کنه سمهایی هستند که بیماری در این ارتباط روحانی می پاشه … پس هر چقدر با راهنمام صافتر ، صادقتر باشم از این رابطه خیر بیشتری وارد زندگیم میشه …
مشارکت در جلسات : یکی از چیزهایی که رشد و حال خوب و قدرت بسیاری برام داشته مشارکت در جلساته . جالبه که یکی از اولین ترسهایی که بیماری به دلمون میندازه هم همین ترس مشارکته ، چی بگم ، نکنه خیط کنم ، نکنه قفل کنم ، نکنه قضاوتم کنن یا بهم بخندن ، نکنه ، نکنه … و جالبتر اینکه یکی از اولین تجربیاتمون در مقابل بیماری هم همین مشارکت کردنه ! یعنی با تمایل و علیرغم تمام چیزهایی که بیماری به جونم میندازه دستم رو بالا می گیرم و شروع می کنم به مشارکت ! یک هیچ به نفع بهبودی ! اگه تازه وارد هستی و از مشارکت می ترسی خوبه که با خوندن پمفلت ها در جلسه شروع کنی ، بعدش هم با یک شکرگزاری کوچیک . چون راه و رسم مشارکت و اصولش رو بلد نیستیم توصیه میشه نود روز اول بیشتر گوش بدیم تا یاد بگیریم ، برای مشارکت می تونی از راهنمات هم کمک بگیری … اگه کلمات از ذهنت فرار می کنن از کلک من استفاده کن ، روزهای اول سر فصل احساسام رو کف دستم می نوشتم که اگه یادم رفت تقلب کنم :-d ، از طرفی خیلی مهمه که یادت باشه قرار نیست دیگران تاییدت کنن و قشنگ حرف بزنی ، دستتو بده به دست خدا و با خودش صحبت کن ، تامام تامام …
به این فکر کردی که چرا بیماری همیشه مخالف مشارکته ؟ حتی در مقاطع بالا لباس بهبودی میپوشه و بهت میگه بذار تازه واردا مشارکت کنن ، به دیگران وقت بیشتری بده ، سکوت هم فضیلته و … (میبینید این بیماری چقدر وحشی و داناست ! )
بیماری مخالف مشارکته ، چون بیماری در تاریکی و سکوت رشد می کنه و هر جا که من دستش رو رو کنم یک ابزار از ابزارهاش کم میشه . مشارکت صحیح و با بهبودی در جلسه بیماریم رو غیر فعال می کنه ، می تونه وسوسه هام رو بگیره و حتی خدمتی باشه به سایر دوستانم در مسیر رسوندن پیام بهبودی و این کار دستم رو یک راست می تونه بذاره تو دست خدا … چی از این بهتر ؟!
اما مشارکت صحیح و با بهبودی … واقعا مشارکت صحیح چیه ؟ دوستی رو میشناسم که سالهاست داره با بیماریش زجر می کشه و همیشه هم مشارکت می کنه و میگه از این بیماری رها نمیشه و حتی مشارکت حالش رو بدتر می کنه ! مگه داریم ؟ مگه میشه ؟
بله که میشه : ما نوعی مشارکت داریم که بهش می گیم مشارکت با بیماری که در اون یک بلندگو میدیم دست بیماریمون و بیماری هم که یک بلندگو پیدا کرده شروع می کنه سمپاشی به خودمون و تمام اطرافیانمون . انقدر کیف می کنه که وقتی تمام میشه می بینیم سه برابر فعالتر شده و حال خودمون که خرابتره هیچ ، حال همه اطرافیانمون هم از قیافه هاشون پیداست …
پس بذارید با مشارکت صحیح آشنا بشیم : مشارکت صحیح آگاهانه اتفاق می افته ، یعنی فرقی نداره من می خوام از بهبودیم و حال خوبم بگم یا بیماریم و حال بدم ، در اون لحظه باید آگاه و هوشیار باشم ، مبادا بیماریم بخواد سم پاشی کنه ! مشارکت آگاهانه یعنی قبلش دست خداوند رو می گیرم و بعد مشارکت می کنم … هدفم از مشارکت باید یا خدمت باشه ، یا رساندن پیام ، یا هر آنچه که نیاز بهبودیمه … اگه هدف دیگه ای خارج از اینها دارم یعنی یکجای کار می لنگه ! مثلا برای تایید ، برای حال گیری ، برای انتقام ، برای فحاشی ، برای مقاصد مالی ، برای مقاصد اجتماعی و … مشارکت نمی کنم !
مشارکت باید در چهارچوب اصول دوازده قدم و دوازده سنت باشه … این خیلی مهمه ! همین یک جمله یعنی تمام چارچوبها رو روشن می کنه … باید گمنامی شخصیم حفظ بشه ، پس با جزئیات لازم نیست چیزی بگم ، در راستای بیماری و بهبودی باشه ، یعنی لازم نیست در مورد مشکلات و جزئیات مسائل موتور ماشینم در جلسه بیان احساس کنم (چارشاخ گاردن ماشین من حاوی پیام نیست ! )
گفتم پیام : مشارکت باید حاوی پیام باشه ! خوب ممکنه بگی من امروز ماشینم دهنمو صاف کرده دوست دارم احساسمو بگم ، پیامم کجا بود !؟
بله دوست عزیز ، خیلی شنیدیم که یکی بیماریش رو مشارکت می کنه : که آییییی مردم ، این چه زندگی ایه ، این چه بهبودی ایه ، امروز واسه یه لقمه نون داشتم می روندم از آسمون واسم فلان بارید ، گیربکسم فلان شد ، چارشاخ گاردن بیسار شد حالم خرابه ، تمام !
من اگه باشم اینطور مشارکت می کنم : امروز ماشینم مشکل پیدا کرد ، یکدفعه خسته ، عصبی و نا امید شدم ، ولی می دونم بیماری منه که می خواد در کوچکترین مشکلات من رو نا امید کنه ، امروز خدا رو شکر می کنم که ماشینی دارم که خراب بشه ، امروز می دونم مسائل کوچک زندگی یکی یکی حل میشن و مهم اینه که من الان توی جلسه و کنار شما هستم و خودم رو دارم برای حل مشکل آماده می کنم …
مشارکت اول حالمو بدتر می کنه ، مشارکت دوم حالمو بهتر می کنه و کلی پیام عشق و امید هم پخش می کنه …
در کل اگه حال و کار خوبتون رو مشارکت می کنید ، دلیلش رو هم بگید … اگه حال و شرایط بدتون رو هم مشارکت می کنید دلیلش هم بگید که رعایت نکردن کدام اصل این شرایط رو بوجود آورد …
در مشارکتام از خودم بگم و به خودم بگم ، نصیحت و ارشاد نکنم ، بحث تخصصی و علمی و مذهبی و روانشناسی نکنم ، وقت رو رعایت کنم و داستان سرایی نکنم ، جای تیراندازی و انتقاد در جلسات بهبودی نیست ! سنتها اجازه ی استفاده از اسم و نوشته دیگران رو به من نمی ده ، پس علیرغم وسوسه هام از جملات بزرگان و شعر و … استفاده نمی کنم … در آخرم یادمون باشه معمولا هر جلسه با حضورت دهها نفر تنها فرصت مشارکت 15 نفر رو داره ، پس بدونم اگه وقت مشارکت بهم رسید خواست خدا بود ، اگه نرسید هم خواست خدا بود و صبور باشم .
مشارکت خوبه که صادقانه باشه ، اما در عین حال جز راست نباید گفت ، ولی هر راست نشاید گفت ، یادمون باشه که خیلی از احساسات و اتفاقات زندگی من مال من و بین من و راهنمام و خداونده … همینطور جلسه بیشتر برای پخش عشق و امیده تا مشارکت حال بد و اوضاع بد … بهتره خلاق و هوشمندانه مشارکت کنم و تازه واردها رو هم در نظر بگیرم …
در آخر هم بگم مشارکت من باید مودبانه باشه ، اعتقاد قلبیم اینه که «بی ادب محروم ماند از لطف حق »
کلی چیز دیگه هم هست که دیگه انگشتام بی حس شد بس که نوشتم 🙂 خوب برید از راهنما و باقی دوستانتون هم تجربه بگیرید …
دوست داشتم از اعتقادات شخصیم در مورد قدرت کلام بگم اما فعلا جاش نیست ، شاید یه روز بعد از دوازده قدم … فقط جمله ی مورد علاقم رو میگم «از کلام تو بر تو حکم می شود !»
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
پاک و آرام عزیز
حالا که هنوز شروع نشده ترازنامه ها
خواهش می کنم اگه امکانش هست و گمنامیت شکسته نمیشه با مثالهای عملی و کاربردی ترازنامه ها رو جلو ببر
ممنون از اینهمه وقتی که میذاری
سلام. قطعا سعی می کنم همینطور باشه و برای هر ترازنامه در کنار توضیحات یک مورد رو بعنوان مثال کاملا باز کنم که راهنمایی باشه برای دوستانی که دوست دارن از این ترازها استفاده کنن