زمانی که درگیر عادت اصلیتون ، یا یکی از نواقص بودید سعی کردید کنارش بذارید ؟ چه اتفاقی افتاد ؟ یا شرایطی بوده که کسی عادتون رو به خطر بندازه یا به یکی از نواقصتون گیر بده ؟ در چنین شرایطی بیماری وحشی میشه و شروع میکنه به چنگ انداختن به هر روشی و آنچنان بلایی سرم میاره که به خودم میام و میبینم تبدیل شدم به کسی که باورم نمیشه …
در قدمها اینجا اولین جاییه که داره به ارزشها و اعتقادات اشاره می کنه . من در هیچ کجای زندگیم آدم بی ارزش و بی اعتقادی نبودم … برای من ارزشهای اخلاقی ، انسانی ، دینی ، اجتماعی همه ارزش بوده و اعتقادات خاص خودم رو همواره داشتم . اما فرق من با آدمهای عادی این بود که چون در سر من یک وسوسه گر پنهان و قدرتمند زندگی میکنه ، وقتهایی که فرمون رو بدست میگیره و برای نجات خودش براحتی وادارم می کنه پا بذارم روی تمام اون ارزشهایی و اعتقاداتی که در حال عادی و بهبودی بشدت بهشون معتقدم !
اگه این عاجز و ناتوان بودن نیست پس چیه ؟ که چیزی برات ارزشمند باشه اما برعکسش عمل کنی ! یا به چیزی اعتقاد داشته باشی و پا بزاری روش که بیماری بتونه برای خودش سوخت تهیه کنه .
گفتم سوخت … سوخت اصلی بیماری من عادتی بود که موتور بیماری رو آتیش می کرد و بیماری با این سوخت می تازوند … امروز هم که عادت اصلیم (مثل پرخوری و سیگار و مواد و قمار و افسردگی و … ) رو کنار گذاشتم نواقص اخلاقی هستن که سوخت بیماریم هستن … پس بیماری برای اینکه بتونه به حیاتش ادامه بده به نواقص احتیاج داره … و برای حفظ این سوخت حاضره هر کاری بکنه …
امروز با آگاهی از این موضوع به عجزم اقرار می کنم و عاجز عمل می کنم ، یعنی دست به دامن اصول و برنامه و خداوند میشم تا کمکم کنن که به بیماری فعال بر نگردم و به ارزشها و اعتقاداتم پابند باشم .
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
افسردگی رو که نمیشه کنار گذاشت عزیز…فقط میشه به عجز در برابرش اقرار کرد