واقعیت اینه که سوال بالا چون مربوط به کتاب کارکرد دوازده قدم انجمن معتادان گمنام هست ، توی سوال اونجا که من نوشتم عادتم ، نوشته بود مواد مخدر ، اما چون در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی کنه و چون ممکنه برای خواننده ای که هرگز مواد مخدر رو به چشم هم ندیده احساس تفاوت بیاره سوال رو عوض کردم … ولی روزی به این درک خواهید رسید که هیچ فرقی بین عادتهای مختلف و حتی نواقص و مصرف مخدر و … نداره ، انگار همه ی اینها تلاشی بیهوده وجانکاه هستن برای پرکردن خلأ درونی … بگذریم
این سوال یکی از سوالات بسیار مهمه که من رو به بزرگترین زور آزماییهام با بیماریم می رسونه ! فعال ترین حالت بیماری من وقتیه که اسیر عادت اصلیم بودم (یاهستم) ، چه مصرف نقص خاصی باشه ، چه مصرف مخدر ، سیگار ، پرخوری ، قمار ، شهوت رانی ، حتی افسردگی و …
سوال می خواد به یادم بیاره که نتیجه ی جنگهای مکرر من با بیماری چه اتفاقی افتاد ؟ و به کلمه ی به تنهایی دقت کنید ، چون عجز من وقتیه که تنهام … یعنی به تنهایی به جنگ بیماری میرم (و در مورد همراهانم که به من قدرت میدن بارها گفتیم و بارها خواهیم شنید )
در مبارزه ی من با عادت اصلیم دو اتفاق ساده می افته … یا من اصلا نمی تونم از دستش رها شم !یعنی بیماری اونقدر قدرتمنده که با وسوسه های پی در پی و باقی ابزارهاش اجازه ی رهایی به من نمیده و وقتی در موج پر قدرت بیماری اسیر میشم دیگه هیچ چیز دست من نیست ! (و شاید برای آدمهای عادی درک این مسئله سخت باشه که چطور ممکنه آدم نتونه یه عادت رو ترک کنه و بحث نامربوط غیرت و پشتکار و … رو به کار می برن اما کسی که با یک نقص یا یک عادت جنگیده باشه میفهمه که بیماری چقدر قدرتمنده )
یا با زور زدن و تلاش و درد کشیدن موفق به جدا شدن از عادتم میشم ، و به محض اینکه از خواب و بی حسی روحم به سمت بیداری حرکت می کنم جهان و زندگی با این خلـأ که در وجودمه و مواجه شدن با واقعیاتش اونقدر دردناکه ، که این درد به من اجازه ی پاک شدن نمیده و دوباره برای فرار از درد زیستن با این درد بی درمان (بیماری) به عادتم پناه می برم …
این یعنی ضعف ، ناتوانی و عجز در مقابل بیماری …
یه جمله در یکی از نشریات انجمن هست که هر روز در جلسات خونده میشه و اوایل ورودم در مقابلش بد جور موضع گرفتم : «ما چه با مصرف و چه بدون مصرف نمی توانستیم مانند یک انسان زندگی کنیم !» ولی واقعیت امر همینه … وقتی داری با یک بیماری مهلک و موذی در وجودت زندگی می کنی … یا بهتر بگم ، وقتی داری در آغوش شیطان وسوسه گر و قدرتمند مخفی شده در درونت زندگی می کنی دیگه فرقی نداره چه حالی باشی ، با مصرف ، بی مصرف ، نمی تونی مثل یک انسان زندگی کنی … چون درمقابلش عاجزی ، ناتوانی و اگه به این درک نرسی در آغوش بیماری دنبال آرامش خواهی گشت ، چیزی که هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت …
چقدر دوست دارم زودتر پیش بریم و در مورد زندگی با بهبودی و در آغوش خداوند صحبت کنم … تنها جایی که آرامش حقیقی رو اونجا خواهیم یافت ، اما یکی از خاصیت های زیبای قدمها تمرین صبر هست ، صبر می کنیم تا از درد به سمت درمان حرکت کنیم .
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
چقدر سعی کردم تنهایی عادت های بدم یا مواد مخدرو کنار بزار با هزار امیدو انگیزه هزار قول و قرار خوب ولی به محض ترک کردن تنهایی با چنان وحشتی روبرو میشدم و بیماری من هزار و یک دلیل می آورد که کار اشتباهی نمیکردی و طولی نمیکشید بازم نقطه سر خط ?
دقیقا ، ما وقتی تنهاییم ، تنها نیستیم ! بیماری همراهمونه …
تقریبا همه ما حداقل یک بار سعی کردیم که تنهایی از یک نقص یا عادت رها شویم، ولی هر بار بعد از کشتی گرفتن با اونها شکست خوردیم و بیچاره تر از قبل به مصرف ادامه دادیم.
فعلا از مصرف مواد و نیکوتین رها شدم و دارم سعی میکنم که پذیرش رو در زندگیم جاری کنم تا از خشم و قضاوت رها بشم.سپاسگزار خداوند مهربان و ابزارهای قدرتمندش هستم.
من نمیتوانم، ما میتوانیم
چه قشنگ گفتی فرزاد عزیز … همین درک از شکست و درماندگی در مقابل بیماری یعنی درک درست عجز …