یکی از نشانه های غیر قابل اداره شدن بیرونی من مشکلات من با دوستانم بود (و شاید هست ) … گیر و گرفتهای من با دوستانم تقریبا همیشگی بود … یا مورد سواستفاده قرار می گرفتم یا خیانت ، یا بی معرفتی میدیدم ، یا نصیحت و ارشاد و دخالت در زندگیم … انگار هیچکس من رو درک نمی کرد و همیشه باید یه گیر و گرفتی بود ، قهرهای دائمی ، کات های گاه و بی گاه ، همه مشکل داشتن … (خوب ، این دفعه گاز انبری بهتون حمله کردم ، گفتم پاراگراف اول رو بخونید ذوق کنید که این دفعه دیگه مشکل از اونا بود نه عزیزم ، از این خبرا نیست ! باز هم گیر از من و بیماریمه ) یاد مسال اتوبان و ماشینایی که اشتباهی از روبرو میان بیافت …
خوب … این مشکلات که دربارشون صحبت کردم به ظاهر همه از دیگران بود ، چه ربطی به غیر قابل اداره بودن من داره ؟ براتون باز می کنم ماجرا رو و می گردیم نقش خودمون رو در بیاریم تا برامون روشن بشه که بیماری چطور زندگی من رو غیر قابل اداره کرده بود … (این کاری که الان قراره بکنیم رو در قدم چهارم با ترازنامه نویسی یاد خواهیم گرفت ، عجول نباشید )
مورد سواستفاده قرار می گرفتم ؟ مودبانش رو نمی دونم چیه ، ولی دور از جونتون به نظرتون تا وقتی من خم نشم ، کسی سوارم میشه ؟! هرگز … (یکی مودبانشو بگه یاد بگیرم ، ضایعه یه جا بشینم این مسال رو بزنم ) این من بودم که اجازه ی سو استفاده به دیگران میدادم ، چرا ؟ چون بیمار بودم …
مورد خیانت قرار میگرفتم ؟ به نظرتون اون خائن رو کی به زندگی من راه داد ؟ کی بهش اعتماد کرد ؟ کی وارد حلقه های داخلی زندگیم کردش ؟ بعله ، خود من ، بیماری من … بی معرفتی و ضربه خوردن و آسیب دیدن ها هم شامل همین قاعده میشه
نصیحت و ارشاد و دخالت در زندگیم ؟ به نظرم این مورد شامل اون دوتا آدم حسابی که در زندگیم باقی مونده بودن میشه ،که با دیدن وضعیت من و غیر قابل اداره بودنم و بیماریم اگه نصیحتم و ارشادم نمی کردن (که من اسمشو دخالت میگذاشتم ) پس چیکار می کردن ؟ و جالبه که از این گروه بیشتر از گروه های سواستفاده گر و خائن بدم می اومد ! ولی دوست من ، آینه چون روی تو بنمود راست ، خود شکن ، آیینه شکتن خطاست …
هیچکس درکم نمی کرد ؟ به نظرتون افکار بیمارگونه ی من قابل درک هم بود ؟ مشکل و قهر و کارت و گیر و گرفتها هم بخاطر نواقص اخلاقی من بود ، مثلا پر توقعی ! می خواستم همه اونجور باشن که من می خوام … حسادت ! هر کی از من بهتر بود ، بوق بود! بدبینی ! طمع ! بی مسئولیتی! بدقولی ! تنبلی ! محبت بیش از حد! (حتی محبت هم وقتی بیش از حد بشه نقصه ! ) پرخاشگری ! ناسازگاری ! بی حوصلگی … بازم از نواقص اخلاقیم بگم یا جا افتاد که وقتی من کمپوتی از این نواقص بودم ، دیگه چه جایی برای دوستی و رابطه ی سالم باقی می موند … بماند که توی بخش آخر خط ، یاس و انزوا نوشتیم که باقیمانده ی روابط من دوستیهایی تو خالی و با نقاب و از روی اجبار بود و دوستی برای من باقی نمونده بود …
اما امروز چطور ؟ هر وقت دیدم با دوستانم مشکل پیدا کردم ، پیش از اینکه به اونها و بیماری اونها گیر بدم ، بهتره یه نگاهی به خودم و بیماری خودم بکنم ، بپرسم آرام ، نکنه ناآرامی ، نکنه بیماریت فعاله ، نکنه داری قضاوت می کنی ، نکنه داری کنترل می کنی ؟ نکنه مشکل از خودته … و همین نکنه ها می تونه خیلی زود من رو به خودم بیاره ، دست به دامن ابزارهام بشم تا بیماری رو ساکت کن تا دوستانم رو از دست ندم …
ته نوشت (اینو قبلا استفاده کرده بودم ؟! الله اکبر از اینهمه خلاقیت) : امروز توی لیست شکرگزاری هام یکی از بزرگترین موارد دوستانم هستن ، اونها سرمایه ها و گنج هایی هستن که در طی ده سال و بلطف خدا بدست آوردم و همواره ابزارهای خداوند برای رشد و آرامشم بودن و نباید اجازه بدم بیماری این گنج رو از من بگیره … بقول استادم من میانگین پنج نفری هستم که با اونها نشست و برخاست می کنم … )
پس نوشت :! عذرمی خوام اگر گاهی مدتی نیستم و دیر می نویسم ، با خودم عهد کردم فقط زمانهایی بنویسم که سیمم وصله و با بهبودی کامل هستم ، تا تجربیاتی که بدستتون میرسه از منبع بهبودی باشه، و از آنجا که منم انسانم و بیمار ، گاهی در این مبارزه ی هر روزه برنده بیماریه … این رو هم نوشتم که فکر نکنید من با این تجربه و حرفای قشنگ که میزنم و یک چهارم زندگیم که در مسیر آرامش هستم (سنم رو هم لو دادم ) دیگه خیلی کارم درسته ! و همیشه توپم ! نه ، من هم همین بیماری مزمن و پیش رونده رو در وجودم دارم و فقط برای امروز باید پاک و در آرامش زندگی کنم و بدونید قرار نیست همیشه برنده باشیم ، قرار نیست همیشه توپ باشیم ، فقط کافیه در مسیر باشیم و هر کاری که لازمه رو انجام بدیم . من در بدترین حالم ، و در حالی که بیماری کاملا همه ی مغزم رو اسیر کرده ، با یاری خدا تک تک اصولم رو رعایت می کنم ، در تماسم ، جلسه رو شرکت می کنم ، تمرین می کنم ، فایل گوش میدم ، از خدا کمک می خوام و حتی علت حال بدم رو تراز می گیرم که بدونم از کجا بیماری موفق شد تا راه رو برش ببندم … برام دعا کنید . ضمنا اگه تمایل داشتید کامنت بذارید ، از تجربه هاتون بگید تا هم با مخاطبهام آشناتر بشم ، هم من از شما بیاموزم ، هم کامنتتون بشه بخشی از این تجربیات برای نفرات بعد از شما و ما … باشد که رستگار شویم .
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
دوست عزیز .من برای اولین بار است با انجمن آشنا شدم مدت ۸ماه ونیم پاک هستم و راهنما دارم .برام دعاکن
چه اسم زیبایی … در امان خدا باشی دوست خوبم … من هم با اولین بار که با انجمن آشنا شدم دیگه رهاش نکردم … مادامیکه این راه را دنبال کنم از هیچ چیز واهمه نخواهم داشت!