توی کتاب قدم فارسی این سوال به صورت اصرار بر روی خواسته ها نوشته شده و من رجوع کردم به نسخه ی انگلیسی و اصلی قدم و شگفت زده دیدم بحث اصلا در مورد خواسته ها نیست و در مورد اصرار روی انجام کارها با روش شخصی منه ! الان که سوال به صورت اصلیش(نسخه انگلیسی) برام روشن شد ، خودم هم انگار اولین باره که دارم به این آگاهی جدید نگاه می کنم و حس عجیبی از هیجان دارم … مثل کسی که یک دفعه دلیل کلی از گیر و گرفت هاش براش روشن شده باشه … بیاید با هم به اشتراکش بذاریم .
خوب ، به رسم اوایل کارکرد قدم ، کله ی منی که یه کم هم توی انکارم و هنوز دنبال تفاوتهام و یه ذره هم احساس همه چی دانی می کنم میگه خوب این که خیلی خوبه ، من روی خواسته هام اصرار می کنم ! روی روش شخصیم اصرار می کنم و دمم هم گرمه ، اصلا برای رسیدن به خواسته ها پشتکار و خواستن و داشتن روش شخصی که خیلی هم خوبه …
خوب به این فکر کن که الان کجاییم ؟ توی کارکرد قدم یکم ، در حال شناخت بیماری کشنده ای که درونمه و زندگیم رو داغون کرده و در بخشی از سوالات که در حال شناخت بخشهایی از زندگیم و روشهایییه که این بیماری داغون کرده ! پس از موضع همه چی دانی و تفاوت خارج بشیم ..
خوب ، من یه جور کله شقی توی وجودم دارم (که از خودمحوریم که بدنه ی بیماریمه نشأت میگیره) و فکر می کنم که من بهترین راه انجام همه چیز رو می دونم …. من صاحب بهترین راهها برای انجام کارها هستم !
خوب مجبورم یه تلنگر بزنم به شما دوست کار بلدم یه نگاه به زندگیمون بکنیم ! لحظات آخری که عاجزانه داشتم آخرین تلاشهام رو برای درست کردن همه چیز به کار می بردم (با همین بهترین راههام ! )رو به خاطر بیارم … بهترین فکر بکر من اونی بود که من رو به اون آخرین لحظه رسوند ! همه ی اتفاقای زندگیم حاصل همین بهترین راههای من بود !!!
بدتر از اون اینکه وقتی با اعتماد به نفس ، حق به جانبی ، نگاه بالا به پایین در حال خراب کاری بودم ، اطرافیانم رو با نگاه عاقل اندر سفیه نگاه می کردم … هر چقدر التماس می کردن که اشتباهه ، قاطی می کردم و کار خودم رو می کردم … عین راننده اتوبوسی که داره ماشین رو به سمت دره میبره و دردناک تر از عاقبت مسافرا اون اعتماد به نفس و قیافه ی حق به جانب این جناب رانندست ! خوب مسافرها حق داشتن که پایین بپرن ، حق داشتن که از راننده منزجر بشن …
این سوال داره میگه هر وقت که چشمام رو می بندم ، روحیه آموزش پذیری و روشن بینی (که کمی جلوتر با این اصل روحانی بخوبی آشنا میشیم ) رو کنار می ذارم ، با خودمحوری اصرار دارم که با روش خودم کارها رو انجام بدم ، زمانیه که غیر قابل اداره ام ، در حال خسارت زدن به خودم و اطرافیانم هستم .
چه اثری روی دیگران گذاشته ؟ من رو بعنوان یک ادم انعطاف ناپذیر ، کله شق ، پر دردسر ، غیر قابل کنترل به دیگران معرفی کرده ، به دیگران آسیب رسونده ، حال همه رو توی جمعها گرفته
مثال بزنم : اونجایی که توی حتی تفریح و طبیعت همه باید جایی که من می گم برن ، جوری که من میگم بشینن ، آتیش رو با روش من درست کنن و … تصور کن چقدر اون تفریح کوفتشون میشه !
از این به بعد هر وقت دیدم چشما و گوشام رو بستم و دارم کار خودم رو می کنم و نمی خوام حرفای دیگران رو بشنوم . هر وقت دیدم یه چیزی با روش من داره هی خراب و خراب تر میشه و دارم ادامه می دم و به راههای دیگه فکر نمی کنم می فهمم غیر قابل اداره ام .
داشتن روش شخصی به خودی خود بد نیست ! ولی برای یک انسان با بهبودی ، آرام و موفق ! روزی خواهد رسید که ما روش
شخصی خودمون رو برای زندگی داشته باشیم . روشی سرشار از آرامش ، اگاهی و موفقیت ! اما چراغ خطر این سوال اصرار روی خواسته ها و روش شخصیمه ! کی گفته بهترینه ؟ کی گفته روش های بهتری نیست ؟ کی گفته همه چیز باید طبق خواست من انجام بپذیره در حالی که دیگرانی هم در این اتوبوس نشستن ! اصلا توی سنت های دوازده گانه یاد خواهیم گرفت که گاهی خواست خداوند در اشتباه کردن یک جمع وجود داره … تا یاد بگیرن ، تا رشد کنن … پس من بسیاری مواقع آگاه می کنم و رها می کنم و روی روش شخصیم و انجام کارها با راه من اصرار نمی کنم گاهی روشهای دیگران رو آزمایش می کنم … گاهی به دیگران فرصت اشتباه می دم … حتی گاهی به خودم فرصت اشتباه می دم .
پی نوشت : پراکنده گوییم برای این بود که منم اولین بار بود این سوال رو با شما کار می کردم و شاید روزی با تفکر و تعمق و تجربه ی بیشتری به بروزرسانی این سوال برگشتم ….
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
سلام آرام جان یعنی وقتی این پاراگراف رو خوندم ترکیدم از خنده اولش فکر کردم کار درستم ولی دیدم که گند زدم بابا منظورم این پاراگراف بود :
دمت گرم عزیزم عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی
🙂