تو رو خدا همین یک سوال کوچک رو ببین که چه اطلاعات عظیمی در مورد تمام لحظات سخت زندگی من بهم میده ! شاید امروز که این رو میخونی شرایط درک وسعت این سوال رو نداشته باشی ولی باکی نیست ، زیبایی قدمها (و از نظرمن تمام آنچه معنویه و به بالا وصله) اینه که با هر بار خوندن یا شنیدن ، اطلاعاتی فراخور اون زمان من و حال من بهم میده .
سوال داره میگه وقتی که افکار بحران زا رو حفظ می کنم پس بیماریم فعاله و غیر قابل اداره شدم ! و یادمون نره نمیگه وقتی افکار بحران زا به سراغم میاد ، من انسانم و از اون پیچیده تر یک انسان با بیماری ای هستم که در سرم خونه داره پس افکار بحران زا همیشه ممکنه سراغم بیاد و طبق متن کتاب ما مسئول افکار خود نیستیم ! اما مسئول رفتار و بهبودی خود هستیم ! حفظ کردن یا رها شدن از افکار بحران زا یک عمله که مسئولیتش با منه .
خوب افکار بحران زا اصلا چی هستن ؟ افکاری که من رو دچار بحران ، نا آرامی ، اضطراب ، استرس ، افسردگی ، بیقراری ، خشم فروخورده ، رنجش و ناشادی می کنه ، اینها بخش کوچکی از انواع این افکار هستن (ببین چقدر از زندگیت رو با حمل این افکار و این احساسات گذروندی ) .
سه تا از این افکار بحران زا نشریاتمون به مثلث خود مشغولی معروفه :ترس واکنش من در مواجهه با آینده/خشم واکنش من در مواجهه با زمان حال /رنجش واکنش من در مواجهه با گذشته
حالا مثلا این سه احساس هر از گاهی به من سر میزنه (دقیقا وقتهایی که فقط برای امروز زندگی نمی کنم ) و این طبیعیه ! اما چیزی که غیر طبیعیه اینه که من غرق میشم در این احساسات و زمانها و وای به وقتی که من غرق در چیزی بشم ، چون من متخصص افراط و تفریطم ! بدتر اینکه ساختار فکریم وقتی غیر قابل اداره ام به سمت چسبیدن و حفظ کردن این افکار میره . یعنی یه رنجش که سی سال پیش تموم شده رو تبدیل می کنه به داستانی که انگار در حال اتفاق افتادنه ، تمام افکار و تمرکز و زندگی من رو اشغال میکنه ، شروع می کنم به نقشه ریختن که فلان کنم و بیسار کنم (کی می دونه بیسار رو چجور می نویسن ؟) شروع می کنم سناریو ساختن که اگر فلان می کردم ، فلان میشد و در کل غرق میشم در این فکر بحران زا … حاصلش چیه : اول از همه از دست دادن زمان حال و خارج شدن از روال زندگیم . دومیش حال بد و احساس بدیه که تجربه می کنم ، سومیش این حال بد و بها دادن به بیماری و غیر قابل اداره شدن بیماریم رو فعال و فعال تر می کنه و آخرش بیماری میره سراغ نقشه های همیشگیش که مصرف کردن نواقص دیگه ، عادت دیگه و کشوندن من به سمت نابودی روحی ، روانی ، روحانی یا جسمانیه !
این فقط یک مثال از هزاران فکر بحران زا بود !
مثال بعدی در مورد ترس از آینده ای که نیومده (و به قول قدیمی های فرزانه آینده مال خداست ) اما یه ترس می افته به جونم که نکنه فلان اتفاق بیافته ، بعد بزرگ میشه ، انگار که الان اتفاق افتاده و من رو فلج می کنه ، از کار و زندگی و لحظه ی حال خارج میشم و تبدیل میشم به کسی که هیچ کاری از دستش بر نمی آد ! زندگیم آشفته میشه و بدتر اینکه بجای سعی در رهایی از این احساس سعی در حفظ این افکار می کنم … این یعنی غیر قابل اداره بودن …
یا نارضایتی و خشم از شرایط کنونی در حالی که حفظ نارضایتی و خشم یعنی خروج از جایگاه واقعیم … یعنی چیزی که واقعا هست یا افرادی که در واقع کنارم هستن رو می خوام جور دیگه ای باشن ! اینم حتی در زمان حال اتفاق نمی افته ، من میرم در یه توهم و دنیایی غیر واقعی که دنیای ایده آل برای من فلان جوره ، افراد باید فلان مدل رفتار کنن ، دولت ها ، جهان و جامعه و … همه باید اونجور باشن که من می خوام … و افکار خشمگینانه سراغم میاد که چرا نیستن و شروع می کنم جنگیدن و حفظ این خشم و نارضایتی ، در حالی که دنیای واقعی داره با صلح و آرامش در لحظه ی حال پیش میره و تنها چیز ناسازگار این لحظه افکار منه !
دیگه زیاد توضیح ندم … خیلی ساده وقتی که دیدم یه فکر بحران زا رو شروع کردم به حفظ کردن و بال و پر دادن بهش ، هر وقت دیدم روزی رو داشتم که اونقدر در افکار بحران زام غرق بودم که زندگیش نکردم باید بدونم غیر قابل اداره ام … باید دست به دامن ابزار بشم … به قول دوستی باید به بیماری و افکار بحران زا بگم چه خبرررررتونه … چه خبرررررتونه … و دست به دامن ابزارهام بشم . فعلا ابزارهای در دسترسم در قدم یک راهنمام ، دوستان آگاهم و نشریاته … مثلا همین پمفلت مثلث خودمشغولی … باید یاد بگیریم
- پذیرش را جایگزین رنجش
- عشق را جایگزین عصبانیت
- ایمان را جایگزین ترس کنیم.
و اینها در طول قدمها اتفاق می افته .
یادمون باشه یک فکر بحران زا گاهی در لحظه ، یه تلنگره برای کاری که باید بکنیم . کاری مثبت و سازنده . افکار بحران زا برای نگهداشتن نیستن ، گاهی برای جلوگیری از بروز بحران هستن ، نه اینکه خودشون بحران بسازن ! مثلا یه رنجش ، یاد آور این باشه که باید این قسمت زندگیم رو پاکسازی کنم ، حل کنم ، ببخشم و آزاد بشم … (و توصیه می کنم جوگیر نشیم همین الان برید سراغ رنجشها ، قدم چهارم ابزار لازم رو برای پاکسازی در اختیارمون قرار خواهد داد ) ، گاه یه خشم نمایانگر کمبود عشق در زندگیمه ، کمبود نگاه درست ، کمبود پذیرش و فروتنی یا صبر … که باید اینها در زندگی جاری بشه تا خشم بره … و ترس که گاه نشانه ای برای ادامه ندادن مسیری اشتباه و گاه نشانه ای برای کمبود ایمان و علامتی برای حمله به مشکلاته (و معیار این تشخیص الان برای ما راهنما و بعدها ترازنامه های قدم چهار و ده خواهد بود … )
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps
حاجی عالی بود 🙏🏻دمت گرم
خیلی ممنونم ازت
ارادت