با احترام به تیم ترجمه که سوال رو آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم ترجمه کردن … به متن اصلی کتاب پناه میبرم چون اعتراض بخش کوچکی از چالشهاییه که در زندگی پیش میاد و من به خودم می گیرم و توهین تلقی می کنم ! و بخش ابتدایی درکم رو در مورد چالشها می گم ، بعد میرم سراغ بحث توهین
وقتی من خودم رو محور دنیا بدونم و خشک و انعطاف ناپذیر و با بیماریم دارم زندگی می کنم ، طبیعیه که هرچیزی که مطابق میلم نباشه ، مثل توهینیه که به اعلی حضرت محورالعالمین شده ! چون دنیا باید جوری حرکت کنه که من می گم و اگه با هر چالشی مواجه بشم ناگهان حس مورد توهین قرار گرفتن بهم دست میده !
بعنوان مثال من دوست دارم ساعت چهار برم تفریح و اطرافیانم بعلت مشغله میگن 6 بریم … وقتی که غیر قابل اداره و بیماری فعال باشم ، فورا ازشون رنجش می گیرم ، حس می کنم به من توهین شده ، شاید قهر کنم و بی خیال بشم .. ولی چرااااا ؟! چون بیماری من اجازه نمی ده خودم رو با زندگی هماهنگ کنم ، چون بیماریم نمی خواد با چالش مواجه بشم و حلشون کنم …
یه مثال کاری بزنم : دارم کار می کنم و سفارش مشتری رو انجام میدم ، ناگهان میاد و میگه نظرش عوض شده و کار دیگه ای میخواد ! ناگهان منِ بیمار تبدیل میشم به یک آتشفشان آماده ی انفجار ، حس می کنم به من ، کارم ، شخصیتم و … توهین کرده !!! آماده ی جنگ میشم و یه فاجعه درست می کنم . اما اگه من یه آدم عادی بودم ، در این شرایط فقط با یه چالش مواجه شده بودم ، راه حل ساده و معقول بود ، هزینه ی زمانی که تا الان گذاشتم رو ازش می گرفتم بعلاوه هزینه ی کار جدیدش ! مفهومش خیلی ساده میشد درآمد بیشتر ، مشتری مداری ، احترام به خواست مشتری !!! کیفم می کردم …
یادمون باشه ، چالش ها به این معناست که دنیا و مردمش همیشه اونطور که من می خوام عمل نمی کنن . این به معنی واقعیت زندگیه ، نه توهین به من ، منم که باید انعطاف پذیر باشم ، یا راهی بسازم ، یا راهی بیابم … هر چالش از من انسانی بهتر و قوی تر میسازه …
حالا بریم سراغ درک آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم (و اگه چیز تکراری ای توش بود ، علتش اینه متن بالا رو دو روز بعد از نوشتن متن پایین اضافه کردم )
خوب رسیدیم به یه اخلاق قشنگ دیگمون که نشانه ی غیر قابل اداره شدن زندگیمونه … وقتی بیماری من فعاله ، ذهن من تفاوتی بین اعتراض ، توهین ، تحقیر ، دخالت ، اعلام جنگ ، مخاصمه ، تهدید و … قائل نمیشه و در کمتر از صدم ثانیه سپرم رو تنم می کنم و شمشیر بر میدارم و آماده ی جنگ میشم … اعتراض ؟ اصلا کی حق داره به منی که محور عالمم ، به من همه چی دان ، به من کار درست اعتراض کنه !
دوست خوبم ، این طرز فکر که تا الان به نظرم خیلی بدیهی بود ، اصلا طبیعی نیست !!! آدمهای وارسته و عادی اعتراض ها رو میشنون ، بررسی می کنن ، از اونها برای بهبود اوضاع و شرایط و روابطشون استفاده می کنن ، اگه بی مصرف بودن از کنارشون رد میشن ! اعتراض اطرافیان طبیعی ترین روش برای اعلام یه مسئله است … و حل هر مسئله ای یک پله به سمت رشد منه … حتی اگه اعتراض بی جا یا خصمانه یا نابحق باشه هم بررسی و هندل کردنش می تونه در رشد من به من کمک کنه !
پس اعتراضها دو دسته شدن ، بجا … که گوش کردن و عمل بهشون در رشد من لازمه ، چون بهبودی یعنی بهتر بودن ، و اگه چیزی رو بتونم بهتر کنم و نکنم در حق خودم ظلم کردم .
دسته ی دوم اعتراضات هم نابجا و نابخردانه و نابحق : که باز هم صبر در مقابلشون ، رد شدن ازشون ، کنار اومدن یا توجیه افرادی که چنین اعتراضایی می کنن ، خودش هنر و مهارتیه که بدست میاریم و باعث رشدمون میشه .
پس هر اعتراضی توهین نیست ! از طرفی یادمون باشه فروتنی که انجمن به ما یاد میده اصلا ربطی به فرودستی و فرومایگی نداره و مفصل در موردش صحبت می کنیم . قرار نیست از کنار توهین ها هم همینجوری آرام بگذریم . گاهی بخشش اصل بهبودیه ، گاهی نادیده گرفتن ، گاه عشق ورزیدن و گاه جنگیدن !!! انجمن از ما افرادی منفعل نمی سازه … بلکه تفاوت ها و جایگاه هر چیز رو به ما می آموزه
اما تاثیر این اخلاق در روابط و زندگیم ؟ وقتی دیگران با فردی مواجه بشن که نشه بهش اعتراض کرد ، ترجیح میدن اصلا ازش فاصله بگیرن ، یا هر جا که داره اشتباه میره بهش اعتراض نکنن و اجازه بدن تا ته مسیر بره ، سرش به سنگ بخوره و برگرده …
گاهی این اخلاق باعث میشه ما رو به عنوان دوست ، شریک کاری و یا همسر انتخاب نکنن . گاهی فرصت هایی رو ازمون میگیره که روحمون هم خبر نداره …
از این به بعد هر وقت که در برابر اعتراض کسی قاطی کردی ، یاد این سوال بیافت ، آیا این توهین بود یا یه اعتراض ساده ؟ ازش چطور در مسیر رشد و تعالی می تونم استفاده کنم …
تجربه : همین امروز می خواستم با یه آقای برنامه نویس کار کنم ، ولی پیش از پروژه ی جدید براش یه متن نوشتم در اعتراض به مشکلات پروژه ی قبل … دوستمون بهش برخورد و شمشیرش رو دست گرفت و من در مورد پروژه ی بعدی حرفی به میون نیاوردم و دعاش کردم و رفتم … این یعنی از دست دادن فرصت ها … و حالا به فکر فرو میرم که با چنین اخلاقهایی خودم چه فرصت هایی رو تا حالا از دست دادم ؟
یهونوشت : (کشف جدید) (همین الان در حال نوشنتم همسرم اومد ، خوند و گفت به به چه حرفای قشنگی و صاف و مستقیم گفت خودت هم به اینا عمل می کنی ؟! خانه محلی است که نقابها کنار میرن و من واقعی خودش رو نشون میده و همینجا دعا می کنم ، خداوندا در عمل به آگاهی هام همه جا و همه وقت یاری ام کن و برای همسرم که خداوند بهش صبر بده)
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps