نشانه ی روز :
قدم
صلح درونی قدمهای دوازده گانه

سوال 34 ، قدم سه / آیا در بهبودی خود بر علیه چیزی می جنگم ؟ فکر می کنم چه اتفاقی بیفتد اگر تمایل پیدا کنم که بگذارم بهبودی بر آن قسمت از زندگیم مستولی شود ؟

چقدر سوال زیباییه و می تونه به تنهایی تمام زندگی و جهان بینی من رو عوض کنه … 

دوستان خوبم ، رسیدیم به نقطه ی جالبی از بهبودیمون … تا اینجا اصطلاح صلح و نجنگیدن با بهبودی و … رو در قدمها زیاد شنیدیم ، ولی حالا به جایی رسیدیم که داریم از وارد کردن بهبودی به تمام جنگها بعنوان آب روی آتش حرف میزنیم ! انگار بهبودی کلید ورود به صلح با تمامیت زندگیه .

اصلا جنگ چیه ؟ جالبه که هیچ تعریف دقیقی ازش پیدا نکردم ، ظاهرا می شه گفت یک کشمکش و مجادله اگاهانه و خشونت آمیز برای رسیدن به هدفی و تغییر چیز یا کسی  … اما هیچ کدوم از این کلمات در فرهنگ لغات بهبودیم نمی گنجه … 

بذارید با مثال شروع کنیم . شما پسر عزیز دردونه ی مدیر قدر قدرت یک شرکت عظیم و مدیر داخلی یک بخش از اونجا هستید . برای تغییر هر چیز در بخش خودتون چیکار می کنید ؟ می جنگید ؟ حرص می خورید ؟ خودتون رو میزنید به اون راه یا شروع می کنید به اقدام درست بعنوان مدیر اون بخش ؟ حالا  چند شرایط پیش رو دارید : چند سوال باید از خودتون بکنید : آیا اون چیز تغییر پذیره یا نه ! بعنوان مثال شما داخل ساختمانتون دیواری دارید که دوستش ندارید و می خواید برش دارید اما تمام ستونهای اصلی کل ساختمان داخلشه ! از طرفی برداشتنش باعث قاطی شدن باقی بخشهای شرکت میشه پس  برداشتن اون دیوار از توانتون خارجه ! پس برچسب تغییر ناپذیر می خوره ، اگه یه روزی پدر تشخیص داد می تونه کل ساختمان رو نوسازی کنه ، ستونها رو جابجا کنه یا هر چیز … ولی واقعیت این امر اینه که در بخش شما این تغییر ناپذیره ! خوب پس رسیدیم به درک اینکه من با چیزهای تغییر ناپذیر نمی جنگم و به پدر واگذارشون می کنم !!!  

نوع دیگه ای از کارهایی که از توانم خارجه ، ایجاد تغییرات در بخشهاییه که اصلا تحت نظر و مدیریت من نیست !!! اونجا هم من نمی تونم تغییر بدم ، پدر اگه صلاح دونست تغییر میده ، اصلاح میکنه … من تنها می تونم درخواست کنم و اعتماد کنم … 

حالا فرض سوم  فرض بر اینکه آنچه می خوام تغییر پذیره و زیر نظر خودمه … دیگه جنگی ندارم ! من مدیرم ، من قدرت دارم ، من فرزند مدیرعامل قدر قدرت هم هستم که قدرتم رو به اندازه ی او بالا میبره … فقط کافیه اقدام و عمل کنم … هر جایی سعی کنم درست ترین کار رو بکنم ، بهترین سعی و بیشترین کوشش . همین ! هر جا کم بیارم از پدر کمک می گیرم ، مشورت می گیرم و از قدرتمون استفاده می کنم و بهترین ها رو در بخش خودم رقم می زنم … برای تغییر یا اصلاح بخش خودم دعوایی ندارم ، برای تغییر قوانین کارم ، تغییر دکوراسیون ، تغییر شرایط مالی ، راهبردها و مسیری که بخشم باید برای رشدش پیش بره و هیچ چیز دیگه ای نمی جنگم ، دعوا نمی کنم ،حتی التماس نمی کنم … تنها کار درست رو انجام میدم … 

می بینید ، در هیچ کجای سناریومون جنگی در کار نبود ، کار یا کار من بود ، یا پدرجانم … ما صاحب کل داستان بودیم … 

خوب از داستانمون بیایم بیرون …

حالا خیلی ساده بگم ، ما باید در حالت تسلیم بمونیم و در تمام لحظاتمون تمایل داشته باشیم لحظه به لحظه بهبودی در زندگیمون حضور داشته باشه ، در هر لحظه باید تمایل داشته باشیم خداوند در لحظه هامون ، در کارهامون و در همه جای زندگیمون حضور داشتته باشه ، بهبودی رو به تمام بخشهای زندگیمون باید وارد کنیم و این باعث میشه جنگی باقی نمونه … هر کجا که دارم زور اضافه میزنم ، هر کجا که درگیرم و در جنگم ، هر کجا حتی ناآرومم و دارم خودخوری می کنم قطعا یادم رفته که این جهان رو خدایی می گردونه که قادر مطلقه و من فقط باید طبق خواست و اراده ی اون زندگی کنم (وحتی بمیرم!) … 

این سوال کاملا در مورد مفهوم دعای آرامشه … 

آرامشی که بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم 

شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم …

همش صلح و آرامش … هیچ جنگی در کار نیست …

به خدا تمام نا آرامی های زندگیمون ، تمام چاله چوله ها و گرفتاری ها جاهاییه که نور خدا درش نتابیده ، خدا عاشق اینه که ما آرام و شاد و در صلح باشیم ، ماییم که گاهی میخوایم جای اون بشینیم و پا توی کفشش کنیم و مثل بچه های بازیگوش شروع کنیم به جنگ و دعوا و زور اضافه زدن …

یه چیز قشنگ از یه دوست قشنگ شنیدم … یه کم خیلی پارادوکسه !!! یه کم هم خیلی ممکنه گیچ کننده باشه 🙂

نجنگیدن آیا به معنی منفعل بودن ، هیچ کاری نکردن یا حتی کنار اومدن با مشکلات و مسائله ؟ نه به هیچ وجه !!! ما با بیماریمون در صلح نیستیم ، بلکه در مقابل بهبودیمون تسلیمیم ! همونطور که با تاریکی نمی جنگیم ، تنها چراغ روشن می کنیم …

یاد فیلم مورد علاقم افتادم Peacfull Warrior  جنگجوی در صلح یا صلح جو (که با نام جنگجوی درون منتشرش کردن ) … ما جنگجوترین انسانهای جهانیم ! ما برای زنده بودنمون باید تمام لحظات برای ماندن در مسیر خواست و اراده ی خداوند در صلح و تسلیم در حال آماده باش کامل باشیم ! ما جنگجویانی هستیم که در در تک تک لحظاتمون با صلح جویی و آرامش و تسلیم داریم زندگی می کنیم ! هر کجا لازم باشه که وسوسه ای رو بکشیم ، ناگهان با کمک خداوند وارد عمل می شیم ، هر جا که پای هوای نفسمون وسط بیاد ما با شمشیر و سپر حاضریم ، ما از ارزشهامون با صلح دفاع می کنیم و بهشون پایبندیم … ما بهترین سعی و بیشترین کوششمون رو با صلح و تسلیم انجام میدیم … 

چقدر حماسی شد :-d

البته اینم بگم که ماها مجبوریم !!! چون یک بیماری کشنده داریم که اگه اینجور نباشیم ما رو به سمت مرگ میبره پس به خودمون خیلی غره نمی شیم . 

ته نوشت ! (باز هم برای هزارمین بار تاکید می کنم ، چیزی که می خونید درک و تجربه ی شخصی آرامه ، نظر هیچ انجمنی نیست و انجمن های دوازده قدمی تنها بر پایه درکهای شخصی اعضاش به هر کسی اجازه میده درک شخصی خودش رو داشته باشه )

درک کوچیک خیلی شخصی دیگه هم دارم که صداشو در نیارید … اینکه اصلا کسی برای جنگیدن نیست وقتی بدونی در هر انسانی روح خدا وجود داره … چیزی برای جنگیدن نیست وقتی بفهمی همش بازی و بازیچست و برای رشدمون سر راهمون قرار گرفته … 

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

4 comments

  1. سلام.هرروز تصمیم میگیرم،ولی خیلی جاها هنوز تو جنگم.یادم میره نمیتونم دیگران رو تغییر بدم.هنوز تسلیم نیستم.میدونم برای رسیدن به آرامش باید تسلیم بشم. از تجربه هات ممنونم.

    • اساس تجربی بودن برنامه همینه ، کم کم همین آزمون و خطاها از ما انسانهای آگاهتر و با تجربه تری میسازه … کم کم یادمون می مونه …

  2. خیلی خوب بود ، ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *