نشانه ی روز :

سوال پنجم قدم چهار / آیا از کار کرد این قدم می ترسم ترس من از چیست ؟

بنام خدا ، بله ! 

معمولا ترس برای اولین بار که این قدم رو کار می کنیم ممکنه به سراغمون بیاد . ترس از ناشناخته ها ، ترس از مواجهه با حقایقی که فراموش کردم ، ترس از احساساتی که سالهاست پنهانشون کردم که چشمم بهشون نیافته ، ترس از مواجه شدن با قسمت های تاریک زندگی و نیمه ی تاریک وجودم ، ترس از بخاطر آوری خاطره هایی که هرگز نمی خواستم دوباره ببینمشون و ترس از احساسات ناشناخته و ترس از اینکه اونقدر مواجهه با اینها دردناک باشه که نتونم تحمل کنم … از طرفی هم ترس خیلی از دوستان تازه واردمون از گمنامی در نوشتن لیستها ، خجالت بابت خونده شدنش توسط راهنما و برادر قدمی هاست … 

پس بذارید توضیح بدم …

ترس از ناشناخته ، طبیعیه ، پس بهتره قبل از کارکرد این قدم باهاش آشنا بشم تا زیاد نترسم ، چه کسی بهتر از راهنما و دوستان بهبودیم برای آشناتر کردنم با قدم ، پس به جای ترسیدن آگاه تر میشم و روی مزایاش تمرکز می کنم … در مورد مواجهه با حقایقی که فراموش کردم ، فراموش کردن هرگز به معنی از بین رفتن نیست ، این مسایل باری هستن روی دوشم و زخمهایی که روزی سر باز می کنن ، پس چرا نباید باهاشون مواجه شم و ازشون رها بشم ، اونم حالا که کلی نیروی کمکی دارم ، اصول ، جلسات ، راهنما و مهمتراز همه خداوندی که بهم وعده داده هرگز دردی بیش از حد توانم بهم نمی ده ! چی از این بهتر ؟

نیمه ی تاریک وجودم چیزیه که با نور آگاهی تبدیل به روشنایی میشه ، اصلا تاریکی ای وجود نداره ، فقط و فقط کمبود نوره که انقدر اون گوشه رو تاریک و سیاه و ترسناک کرده ، قطعا با چراغی روشن به استقبالشون میرم و چقدر قراره آرام بشم وقتی که با قسمت های ناشناخته ی وجودم آشنا بشم … 

ترس از احساسات ناشناخته رو خود قدم برام حل می کنه ،آن چنان احساساتم رو برام باز می کنه ، کارکرد احساس رو بهم یاد میده ، حتی اسامیشون و جایگاهشون رو که احساس ناشناخته برام باقی نمونه … 

در کل مواجهه با گذشته و بخشهایی از وجودمون که نمی خوایم دوباره ببینیمش نمی گم دردناک نیست ، اما این درد حاصل از بیماری منه که داره در مقابل نور و تغییر مقاومت می کنه و نمی خواد من آزاد بشم ! این درد  درد آمپولیه که بعدش شفا و آرامش به دنبال داره … ما یک بشکه ی بزرگ از پسماندهای گذشته رو جمع کردیم و هر روز و هر لحظه داریم حمل می کنیم ، حتی اگه یادمون نباشه که چه چیزهایی روی دوشمون هست ، از وزنش چیزی کم نمیشه، سه قدم اول بهبودی شاید باعث شده باشه گلای نیلوفر روش سبز بشه اما چیزی از سنگینیش کم نکرده تا اینجا … قراره اونهمه پسماند و لجن رو خالی کنیم و این بار از روی دوشمون برداشته باشه ، از این به بعد سبک بار به سفر بهبودی ادامه بدیم ، لحظاتی هست که بوی گندش آزامون بده اما زیباییش به اینه که باقی عمرمون دیگه قرار نیست باهاش مواجه بشیم …

دوست خوبم ، شهامت که باهاش آشناتر خواهیم شد به ما میگه بترس ولی ادامه بده … بزن به دلش و نذار این سبکباری رو یه ترس کوچک ازت بگیره …

 

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

10 comments

  1. اقا ارام جان
    سوال ۴ رو جا گذاشتی

  2. سعید معتاد
    اول اینکه من بچه بودم از آمپول میترسیدم
    سوال مهمی که ذهنم رو مشغول کرده اینه
    که کی قراره احساساتمون رو شناسایی کنه
    مگه راهنما روانشناسه
    واقعا کار سختیه
    واقعا همه راهنناها بلدن احساسات رهجوها رو شناسایی کنن

    • چقدر سوال قشنگی … اول اینکه همه از آمپول میترسن ، ولی برای سلامتی تحملش می کنیم … شما تنها نبودید .
      احساساتمون و کارکردش رو در بخش احساسات قدم چهار خواهیم شناخت . برنامه ی ما علیرغم اینکه علمی ، مذهبی ، روانشناسی نیست اما فراموش نکنیم که اون عزیزانی که هفتاد سال پیش برنامه رو برای ما ایجاد کردن از پزشکان ، روانپزشکان و مذاهب کمک زیادی گرفتن ! (شنیدم که بیل ویلسون با یکی از پدران روانشناسی جدید ، دکتر یونگ مکاتبه می کرده و در ارتباط بوده ) …
      بحث اصلا راهنماها رو رهجوها نیست ، هر انسان سالمی باید احساساتش رو بشناسه … ایشالا در بخش احساسات کلی در موردش صحبت می کنیم و شما هم بعد از کارد قدم چهارم بخوبی احساساتتون و کارکردش رو خواهید شناخت .

  3. چرا سوال ۴ قدم ۴ نیست
    شاید همین سوال ۵ سوال ۴ هست؟
    و کاش قدم ۴ رو یه کم سریع تر بریم جلو?

    • در مورد سوال چهار ، در کتاب انگلیسی سه و چهار یکی هستن ، اینجا هم یکی نوشتمشون … اما در مورد سرعت ، از یه «آرام» هر چی بخواه الا سریع بودم و عجله کردن … 🙂
      چشم . سعی می کنم سوالات رو سریعتر پیش برم که برسیم به ترازنامه ها … و اونجا کمی با هم بیشتر وقت بگذرونیم …

  4. سلام آقا ارام،شب بخیر. امروز در جلسه ای بودم که موضوع اون قدم چهار بود. مشارکت های خوبی شنیدم و تجربه ای که گرفتم این بود که من قدم چهار رو خوب کار نکردم یا بیماری ام از دیگر آن شدیدتره که هنوز با همون احساسات و رنجش و…. دارم زندگی می کنم. البته این رو بگم که از شدت اونا کمرنگ تر شده. دارم بهبود ی رو دنبال میکنم، منتظر تجربه شما در بخش احساسات و ترازنامه هستم، امیدوارم به یاری خدا از تجربه شما بتونم استفاده کنم،تا درد و رنجم رو بهبود ببخشم.

    • محمد عزیز ، همین مشارکتی که کردید ،نشانه ی اینه که در جایگاه درستی قرار دارید ، توصیه می کنم با یک راهنما کارکرد قدمها رو ادامه بدید ، ما در طول بهبودی بارها و بارها و بارها به هر قدم باز می گردیم و هر بار به مقتضای بهبودی و نیازمون از اون دریافت می کنیم … از طرفی با افتخار به نوشتن ادامه می دم و تجربیاتم رو اینجا ثبت خواهم کرد ، شاید کمکی باشه به خودم و دوستانم برای درک بهتر قدمها .

  5. نیمه تاریک وجود کتابی با تالیف دبی فورد که خودش معتاد بوده و تاحدودی تفسیر نظریه سایه کارل یونگ هست که این آقای یونگ در تاسیس انجمن الکلی های گمنام نقش داشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *