نشانه ی روز :

رنجش

خوب رسیدیم به اولین ترازنامه ، رنجش . رنجش در معنای واقعیش یعنی رنجیده خاطر شدن اما ما اینجا در مورد یک رنجیده خاطر شدن معمولی صحبت نمی کنیم ! وگرنه طبیعی ترین احساس و واکنش انسان در مقابل هر رنج رنجیده خاطر شدنه ! اما نکته اینجاست که ما واکنش سالم و صحیح در مقابل این رنجیدگی رو بلد نبودیم و به عبارتی شدیم آدمهای رنجور ! یعنی بواسطه ی بیماریمون شروع کردیم به حمل کردن این احساس (همونطور که قبلا گفتم اصلا احساسات برای حمل کردن نیستن ! احساسات پیام آوران امین خداوند هستند که پیامی رو میدن ، عملکردی رو می طلبن و می رن )

احساسات پیام آوران جهان هستی
احساسات پیام آوران جهان هستی

و اشتباه ما از اونجا شروع شد که باز ما یک پستچی رو گذاشتیم توی کیسه و بجای خوندن پیامش شروع کردیم به حملش … ا

این رنجش رو بیماری ما بصورت یک ابزار در آورد و هر وقت دلش خواست شروع کرد جلوی چشمامون فیلمش رو پخش کردن ، و چون وقتی بیماری فعاله هر فیلتری که بخواد روی افکارمون میذاره ، شروع کرد یه سناریو هم براش نوشت که ما چقدر مظلوم بودیم و این رنجش چقدر وحشتناک بوده ، چند تا افکت هم بهش اضافه کرد و فضا رو مه آلود کرد و ما رو تبدیل کرد به اون موجود مظلوم و مهجور و مورد مقابل رو تبدیل کرد به غولهای وحشی که بر ما تازیدن ! 

بدتر از اون اینکه با هر بار پخش این فیلم جلوی چشمام حالم رو از روز اول بدتر می کنه و حالش رو میبره ! ولی چرااااا ؟! 

دوست خوبم اگه دنبال رهایی از این درد هستی این متن رو بارها و بارها و بارها بخون و در مورد سوالاتش فکر کن ، مثلا برای اتفاقی که در گذشته افتاده ، چرا امروز باید انقدر درد بکشم ؟! آیا این درد کشیدن من تاثیری هم روی شرایط داره ؟! اصلا خنجری رو که من هر بار به قلب خودم میزنم چه تاثیری روی طرف مقابل یا شرایط گذشته داره ؟! کمی فکر کردن به این قضیه می تونه من رو مقدار زیادی اگه آروم نکنه ،حداقل به فکر فرو ببره که چقدر مسخرست این چیزی که انقدر برای من طبیعیه …

از این ماجرا که بگذریم ذات خود رنجش هامون رو باید بهتر بشناسیم که در آینده در مقابل چنین شرایطی آزرده ورنجیده نشیم … خوبی بهبودی و قدمها اینه که نه تنها ما رو از گذشته آزاد میکنه ، بلکه در مورد آینده هم آماده می کنه …

رنجش ها از چی ساخته شدن ؟! زیباترین جمله ای که همیشه جلوی چشمامه رو دوستی در جلسه گفت : 

توقعات من بذر رنجش های من هستند !

بله دوست خوبم ، پشت هر رنجیده خاطر شدنی توقعات من وجود داره که برآورده نشده … اما چه توقعی ، توقع اینکه مردم ، شرایط ، سازمانها و … اونجور که من توقع دارم رفتار کنن ! 

بخش سوم دعای آرامش یادتونه : خداوندا یاری ام کن متوقع نباشم دنیا و هر چه در آن است آنگونه که من می خواهم رفتار کنند . 

از طرفی می دونم الان توی ذهنتون یه غوغا به پا شده (نقل قولهای بعدی از بیماریه ) بیماریه داره میگه آقا تو که حق داشتی ، مظلوم این وسط تویی ، توقعتم که به جا بوده ، به قولی طرف مقابل زده دهننو صاف کرده ، الان باید بشینم تراز نقش خودمو بگیرم ؟! توقعم کجا بیجا بوده …

بذار به زبون خود بیماری جوابشو بدم : فرض بر اینکه تو مظلومترین آدم روزگار ، طرف مقابلت احمقترین وحشی روزگار … خوبه ؟ خیالت راحت شد ؟ خوب به جمله ی بالا توجه کن : طرف مقابل احمقترین دیوانه ی  وحشی روزگاره … تو چطور توقع داری این آدم احمق مثل آدمهای باشعور و با شخصیت با تو رفتار کنه ؟! چطور از دیوانه توقع عقل داری ؟ چطور توقع داری این آدم وحشی ، با تو بسیار آرام و رام باشه ؟! آها ! این میشه توقع بیجای ما ! 

هر آدمی بهترین نسخه ی خودشه … فکر می کنی هیتلر با خودش می گفت من دارم اشتباه می کنم ؟! از نظر اون درست ترین کار قتل عامی بود که کرد ! صدام خودمون هم همینطور ! فکر می کنی آرام اگه در خانواده ی صدام به دنیا می اومدی ، با تربیت صدام تربیت می شد ، همون مدرسه ، همون اتفاقات ، همون دوستا ، همون آموزشها ، آخرش فرقش این میشد که می گفتن آرام حسین به ایران حمله کرد ! باور کن … و به این نکته فکر کن … خودت رو جای هیتلر تصور کن ، از روز تولد تا مرگ … 

یادت باشه هیچکی نمی گه این آدمها کار خوب یا درستی کردن یا بی تقصیرن ! نه ، کاری که کردن یه فاجعست که تا ابد در جهان نتایجش رو خواهیم دید و در مقابل خداوند پاسخگو خواهند بود که چرا بهترین نسخه ای که از خودشون ساختن همچین فاجعه ای شد ! اما نکته اینجاست که تغییر و درست کردن این آدمها که کار من و شما نیست … من خیلی هنرمند باشم می تونم خودم رو تغییر بدم . 

بله دوست من آدمها همونی هستن که هستن ، بهترین نسخه ای از خودشون که تا اونجا تونستن … ما نمی تونیم کسی رو تغییر بدیم ، همونقدر که هیچکس نتونست ما رو تغییر بده … تغییر من تنها از خداوند و من بر میاد و بس …

پس به اینجا رسیدیم که از آدمهای اشتباه توقعات اشتباه داشتم … از احمق توقع شعور ، از حریص توقع بخشش ، از خشن توقع مهربانی ، از خسیس توقع دست و دلبازی ، از بی ادب توقع ادب … اینها همه توقعات اشتباه منه 

از طرفی حالا برسیم به نقش من ! در بخش اراده ی شخصی فکر می کنم گفته باشم … بازهم می گم ، هر جا پای درد و رنج و خسارت وسط بود ، زود باید بگردیم دنبال جای پای بیماری و اراده ی شخصی و هوای نفس خودم ! از کارخانه ی خدا که جز عشق بیرون نمیاد ! پس این آش کلا دستپخت بیماریمه … 

نقش من رو در ترازنامه بخوبی باز خواهیم کرد ، در هر رنجش پای کدام باورهای غلط ، کدام اعتقادات اشتباه ، کدام توقعاتم وجود داره … اینکه چرا من در اون شرایط بودم و از طرفی همونطور که گفتم همیشه پای بیماری وسطه ، پس باید ابزارهاش رو از این داستان بیرون بکشم و بشناسم ، ابزارهای بیماری من نواقص اخلاقی هستن … باید ببینم در این اتفاقی که باعث رنجش من شد خودم چقدر مقصر بودم … قرار هم نیست همیشه من مقصر بوده باشم ، به زور دنبال مقصر کردن خودمون هم نباشیم …

دوست دارم اینبار قدم چهار رو با چاشنی عشق کار کنم ، عشق ورزیدن اول به خودم و خداوندی که تا اینجا همراهم بود ، و بعد عشق ورزیدن به باقی دنیا و بچه هاش که در ماجراهای مختلف نقشی بازی کردن تا امروز من بزرگتر بشم …

بخدا آدمهایی که مثل من و شما فرصت خود سازی پیدا نکردن لایق دلسوزی و عشقن نه رنجش و دلخوری … اونها ابزاری مثل ما ندارن ، اونها دوستانی مثل ما ندارن … در قدمهای بعدی متوجه می شیم ما خودمون یه عالمی رو رنجوندیم و به روی خودمون میاریم و می فهمیم همش از روی نا آگاهی بوده … ببخش تا بخشیده بشی …

باقی توضیحات رو در ترازنامه خواهم داد … 

پی نوشت : رنجشها یکی از اون چیزهاییه که روحمون رو کثیف می کنه ، دیواری بین ما و خواسته هامون ، خداوند میشن ، همون غباری که گفتم نمی ذاره نور خدا در زندگیم و قلبم بتابه … ابزار بسیار قدرتمندیه در دست بیماری 

زمانی که بعضی رنجشهام حل نشده باقی مونده بود ، هر روز صبح که بیدار میشدم ، اولین ابزاری که بیماری به دست می گرفت یه دونه از رنجشها بود (جاشو نمی گم ، فقط تصویر شیر آب یادمه 🙂 ) ، یادته فلان سال فلان کس پولتو خورد … اینو ازش گرفتم ،فرداش رفت سراغ بعدی و بعدی … تا اینکه تقریبا حساب من با رنجشها صاف شد ،  الان محض خنده یه رنجش خنده دار رو براش نگه داشتم که هر وقت دستش به هیچی بند نیست رو کنه ، میگه یادته سه سال پیش یک نظافت چی اومد شیشه های خونه رو خوب تمیز نکرد و رفت … با لبخند بهش میگم یادمه یادمه … 

گفتنی بسیار زیاده ، اما صبوری می کنیم و من خودم رو آماده ی نوشتن در مورد ترازنامه خوام کرد …

 

 

 

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

5 comments

  1. سلام آرام عزیز، لذت بردم از خوندن تجربه ات واحساس شادی وشکر گزاری دارم .از اینکه تو رو دارم .این احساس این لحظه ام بود که خواستم بگم و ازت تشکر کنم.

    • خدا رو شکر بابت احساس خوبت ، شادی و شکرگزاری دو احساس هستند که فریاد میزنن در نقطه ی درستی هستی …ممنون از فرصت خدمتی که به من میدید .

  2. لذت بردم آرام ***
    نمی دونم میشه مشارکت کنیم چون من همیشه از مشارکت خجالت میکشم و سختمه حتی الان
    ***
    3. و در آخر باز هم تشکر از اینهمه لطف و سخاوت و وقت و انرژی
    قطعا که به زندگیت برمیگرده ما هم دعاگوئیم.
    وای وای وای چقدر خوب گفتی:
    توقعات
    از حریص توقع بخشش، از خسیس توقع دست و دلبازی …

    • سعید عزیز مشارکت خجالت نداره و صدایی که می گه از مشارکت کردن خجالت بکش بیماری ماست … از طرفی مشارکتتون رو توی سایت برای حفظ گمنامی منتشر نکردم و یک ایمیل طول و دراز براتون ارسال کردم … در آخر من فقط ارامم … حتی اسمم هم ارام نیست ! 🙂 فقط آرامم …

  3. متشکرم
    ایمیل رو هم خوندم و لذت بردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *