نشانه ی روز :

از چه کسانی رنجش دارم؟توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد ؟

خوب رسیدیم به سوالات ترازنامه ، تصمیم گرفتم اول سوالات هر بخش رو کامل کار کنیم تا بخشهای ترازنامه برامون کامل باز بشه ، بعد بریم سراغ تراز گرفتن . 

از چه کسانی رنجش دارم ؟ در این بخش با همون روشی که گفتم میشینیم و شروع می کنیم به نوشتن اسم افراد ، اشخاص ، سازمانها ، حتی مکانها و  موجودات و (دم ما گرم که میشه در این بخش حتی سیارات رو هم اضافه کرد ، از بس که ما رنجشی بودیم !!! 🙂 ) 

اسم شخص رو می نویسیم ، اگه لازمه نکته ای علامتی چیزی بذارم که بدونم مثلا کدوم لیلا یا حمید می تونم کنارش بنویسم ، مثلا لیلا دختر عمه ، یا حمید سیبیلوه باشگاه  :-d ، مهم اینه دقیقا بدونم در مورد کی صحبت می کنم ، گاهی گذشته از جزئیات می تونم کلیات رو هم بنویسم ، مثلا یه قشر رو بنویسم … مثلا باربری ها ، فضا نوردا ، آدمهای قد بلند ، چشم رنگی ها … پس محدود به اسم نیستیم ، فقط باید دقیق بدونیم در مورد چی داریم صحبت می کنیم … 

آیا اسم های تکراری بنویسم ؟ بله ، به تعداد رنجش ها و ماجراهایی که به خاطر میاریم ، اسم ها ر تکرار می کنیم … پس میشه اصغر آقا / (در ستون بعدی) ماجرای شیشه ترشی … بعد ردیف بعدی اصغر آقا / ماجرای پلنگ صورتی  … اصغر آقا … و همینطوری ادامه میدیم … ممکنه از یک نفر دهها رنجش به خاطر بیاریم همه رو می نویسیم … یادمون نره هر چیزی که از ذهنمون عبور کرد قطعا ارزش نوشتن داره ، خط نمی زنیم و حذف نمی کنیم ! 

خوب میرسیم به ردیف دوم ، چه اتفاق و شرایطی باعث این رنجش شد ؟ خوب اگه پارسال از من می پرسیدید که این ردیف رو چطور پر کنم می گفتم کافیه بنویسی ماجرای فلان که یادتون بیاد رنجش در مورد فلان ماجرا بوده مثل همین بالا که می نوشتی ماجرای شیشه ترشی و قرار بود خودت یادت بیاد هفت سالت بوده که اصغر آقا همسایه اومده خونتون مهمونی و شیشه ترشی مورد علاقت رو بابات بهش هدیه داده برده ! اما ! در آخرین کارکرد قدم چهاری که داشتم یه نکته ی طلایی برام روشن شد ، بخش مهمی از رنجشها در همین ماجرا چی بود پنهان شدن ، چرا ؟! یادتونه گفتم بیماری مثل کارگردانی حرفه ای از طریق دستکاری و ساختن صحنه ای خیالی در ذهنمون ماجرای رنجش رو اونجوری که دلش می خواد در ذهنمون میسازه ! یه بار دیدی اصلا ماجرای ترشی و اصغر آقایی که در ذهن منه اصلا یک ماجرای کاملا تخیلیه که بیماری ساخته و در طول سالیان اب و تابش داده !!! لازمه که به ماجرا یکبار خیلی دقیق و صادقانه نگاه کنم …

بعنوان مثال در ذهن من اصغر آقای همسایه اومد خونه ی ما ، بعد در خانه ی ما یک شیشه ی ترشی بود که من عاشقش بودم ، همیشه بهش فکر می کردم ، دور این شیشه ترشی (در ذهن ده ساله ی من ) درخشش خاصی از نورهای کارتونی بود ،طعمش تنها طعم خوب دنیا بود !  این تنها ترشی مورد علاقه ی من در دنیا بود ، همه ی خانواده می دونستن این ترشی مال آرامه ، اصلا شاید روش یه چراغ نئون بوده که نوشته دارایی منحصر به فرد و تکرار نشدنی آرام !!! و اصغر آقای نامرد وارد خونه شد ، و چون فهمید من اون ترشی رو دوست دارم با بابام که اصلا علاقه ای به من نداشت و کارش صلب مالکیت چیزهایی که مال من بود دست به یکی کردن و بابام بدون توجه به خواسته های من ترشی عزیزم رو که داشت فریاد میزد آرام ، آرام با خودش برد و نشست در یک جلسه خوردش … 

خوب لازمه صادقانه به ماجرا نگاه کنم ، نه با ذهن ده ساله ! نه با سناریوهایی که ذهم ساخته ! یه توضیح بدم و بعد بر میگردیم ماجرای ترشی و اصغر آقا !  گاهی ذهن کلکهایی میزنه که حیران میشیم ، بعنوان مثال وقتی من از داداش بزرگه رنجش دارم که وقتی سه سالم بود من رو زد ، ذهنم تصویر یک مرد مثلا چهل و پنج ساله (سن الانش) صد کیلویی رو میاره جلو چشمم که یه بچه ی سه ساله رو میزنه !!! خیلی ظالمانه و وحشتناکه ، من چقدره گناه داشتم که توسط این هیولا آزار شدم !؟ ولی وقتی برای ترازنامه یکبار صادقانه نگاه کنم که ماجرا چه بود مثلا می بینم ماجرا این بود : پسربچه ی شش ساله برادر سه ساله اش را آزرد ! وااااااای ، ذهن من چطور تونسته رنجش رو تا امروز حمل کنه و هر سال مقصر ماجرا رو با سن اون روزش در ذهن من بیاره و محکوم کنه ! پس مهمه که گول ذهن و ماجرایی که در ذهنمه نخورم ، باید با چراغ صداقت و از کمی عقب تر و شجاعانه به واقعیت ماجرا نگاه کنم و واقعیت ماجرا رو بنویسم …

پس ماجرای واقعی شیشه ترشی و اصغر آقا چطور می تونست باشه ؟ مهمان داشتیم ، مادرم مقدار زیادی ترشی گرفته بود ، به شوخی گفته بود یه شیشه هم واسه آرام عزیزم گرفتم و من فکر می کردم یک شیشه اختصاصی مال منه ، مهمان از ترشی خوشش آمد و پدرم یکی از شیشه ها رو بهش هدیه میده ! واقعیت این بود که خونه پر از اون ترشی بود ، در حقیقت شیشه ی اختصاصی ای اصلا وجود نداشت که ظلمی واقع شده باشه ، پدرم عاشق من بود و ذهن کودک و بیمار من این ماجرا رو کاملا از خودش ساخته بود ! 

نتیجه اینکه ماجرا چه بود رو باید با نگاهی صادقانه ، واقع بینانه ، شجاعانه و خالی از بیماری بنویسم … مهمه که داستان سرایی نکنم ، مظلوم نمایی نکنم ، تراز خودم رو بگیرم و نشینم در مورد دیگران جزئیاتی که بیماری دوست داره رو بنویسم … حتی اگه کمی به بیماری سخت بگیرم و ماجرا رو به واقعی ترین شکلی که اتفاق افتاده بنویسم اشکالی نداره  …

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

3 comments

  1. الله اکبر از این بیماری
    الان که این ماجرای ترشی اختصاصی آرام رو گفتی
    یادم افتاد که بابم وقتی 6 یا 7 سالم بود و تب شدیدی کردم برام یه توپ 40 تیکه زرد رنگ خرید که عاشقش شدم
    دم در خونه که رسیدیم دادش به بچه های کوچه که توپشون رفته بود پشت بوم خونه یکی از همسایه ها
    توپ نو 40 تیکه چرمی زرد رنگ خوشگلی که فقط یه ساعت مال من بود
    همیشه تو حسرت اون توپ بودم
    جالبه که این خاطره و رنجش اصلا یک کلمه اش یادم نمونده بود
    الان یهو جرقه زد
    بعد سالها این رنجش گم شده اومده بالا
    البته دیگه رنجش ندارم بهش و مسخره میاد به نظرم
    ولی یکی از 10 رنجش اصلی من از بابام بود برای سالها
    که چرا توپ منو به این راحتی دادی به اونها
    چرا یه نه نگفتی
    چرا نگفتی برا پسرم خریدم
    و 1000 تا شاخ و برگ دیگه
    خیلی عجیبه
    همین که خوندم “” دارایی منحصر به فرد و تکرار نشدنی آرام “”
    3 تا از این دارایی های منحصر به فرد من که بابام دادشون به دیگران به یادم اومد
    خدا به خیر کنه آرام عزیز

    • سعید عزیز ، اون بخشی که گفتی البته رنجش ندارم اصل قضیه است ! اگه بالا میاد یعنی رنجش داری ، یعنی بخشی از وجودت هنوز داره حملش می کنه ، فقط نمی دونی !!! کار ترازنامه همینه که آگاهانه به اینها نگاه کنیم و بعد با لبخند رهاشون کنیم تا سبک بار و سبک بارتر بشی …
      ماجرای ترشی خوب قطعا تخیلی بود و در سایت حتی المقدور گمنامی خودم رو حفظ می کنم اما در دنیای واقعی نیومدی خونه ببینی دوچرخه ی عزیزت رو بی اجازت برده باشن داده باشن یه دوچرخه برا خودشون خریده باشن یعنی چی 🙂

  2. متشکرم از توضیحات عالی تون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *