نشانه ی روز :

سوال 15 قدم یک / آیا من از اقدام و عمل اجتناب می کنم چون می ترسم که وقتی با نتایج بیماریم روبرو شوم خجالت زده شوم؟ آیا از اقدام وعمل پرهیز میکنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند کرد؟

برگشتن به این سوال و درک امروزم از پاسخش برام چقدر زیبا بود ، قبل از اینکه در موردش صحبت کنیم چیزی رو در مورد قدمهای دوازده گانه بگم … دوستان در طی مسیر معنویم یک چیز رو در مورد کتابهای معنوی و حتی فیلمها و فایلهای معنوی فهمیدم … اونها در هر زمان با منِ اون زمان صحبت می کنن ، به منِ اون زمان می آموزند و مادامی که من در مسیر رشد و آرامشم باشم ، پس هر بار که به سمتشون میرم ، منِ جدید با درکی جدید مواجه میشه ، با حرفای جدید ، با انرژی جدید … و اینه که بسیاری از کتابها ، فایلها و فیلمها با صدها و هزاران بار خوندن و دیدن و شنیدن تکراری نمیشن … و کتاب قدم هم از همین کتابهاست …

خوب سوال داره از چه اقدام و عملی حرف میزنه ؟ با چند دیدگاه میشه به این سوال نگاه کرد (و هنوزم معتقدم درک درست و غلط نداریم ! درک یک شخص درکشه ، مال خودشه ! ) .

دیدگاه اول : اجتناب از اقدام و عمل برای هر کاری ! از ترس اینکه باز هم خراب کاری کنم می تونه یکی از ابزارای بیماری باشه واسه متوقف کردنم …

اما درک الانم اینه که ما به وقتش در قدم چهار می افتیم به جون ترس ها و به خوبی خواهیم شناخت … من معتقدم این سوال و اینجا در مورد حرکت من در مسیر تغییر و مسیر آرامشم صحبت می کنه و همینجا یک اسم دیگه که برای بیماری گذاشتم رو رونمایی میکنم … بیماری «خیطه و ضایعه » … یعنی چی ؟ وقتی اسیر این بیماری باشی و با بیماری فعال زندگی کنی (وقتهایی که تسلیم بیماری و شیطان درونت شدی ) ، انجام هر کار خوب و مثبتی در ذهنت یه ترس ایجاد میکنه که ضایع نباشه این کار ، مردم چی فکر می کنن … مثلا تا دیروز من یکه بزن محله بودم ، الان سر از مسجد در بیارم ! تا دیروز زن و بچم از ترسم صداشون در نمی اومد ، الان بیام قربون صدقوشون برم ؟ تا دیروز همه ی عالم و آدم ازم حساب می بردن ، الان برم جبران خسارت ؟ تا دیروز آهنگای دهه ی بوق توی اسپیکر خونه پخش می شد ، الان فایل انگیزشی و مثبت اندیشی ؟ بیماری اینها رو با ندای خیطه ، ضایعه و ترس اینکه مردم چی فکر می کنن تبدیل می کنه به یک دغدغه  و با این ترس می خواد من رو متوقف کنه …

یه خاطره هم بگم …هشت سال پیش  یه روز یه دوست تازه وارد همراهم بود و ازش خواستم در طول پیاده رویمون کتابی رو ( که یادمه چهار اثر فلورانس بود ) از من بگیره و با خودش داشته باشه … چند سال گذشت تا برام خاطره ی اون روز رو از نگاه خودش بگه ! یک روز که با هم در مورد چهار اثر صحبت می کردیم برام گفت یادته چند سال پیش یه کتاب دستم دادی تو خیابون باهام باشه ، گفتم آره .. گفت توی اون چند دقیقه قدر چند سال زجر کشیدم ، عرق ریختم و وزن کم کردم ! گفتم نکنه کسی من رو با کتاب ببینه tongue-out و الان می فهمم در سرش چی میگذشت …

اما واقعیت امر اینه که من در مورد خودم ، از روز اول با خودم شرط کردم که آرام تبدیل به انسانی جدید شده ، با ارزشهایی جدید ، رفتاری جدید و تا مدتی همه کاملا متعجبانه به من نگاه می کردن surprisedsurprised بعضیا فکر می کردن شوخی می کنم (چقدر لپم رو کشیدن و گفتن شیطون ، ما رو سرکار نذارembarassed) ، بعضیا فکر می کردن دیوانه شدم … ولی چه اهمیتی داشت … من داشتم از دنیا (و مدار و فرکانس ) اون افراد و کارها خداحافظی می کردم و هر تغییری طبیعیه که ترس داشته باشه … اما برای من بیش از ترس لذت داشت … لذت ورود به دنیایی جدید و ناشناخته ، از تاریکی به نور و بعد از اینکه پا روی این ترس گذاشتم و دنیای معنوی جدیدم ، تمریناتم ، قدمهام ، کارهایی که باید انجام می دادم ، تغییراتی که باید می کردم رو در آغوش گرفتم دیدم خیط و ضایع زندگی گذشتم بود ، ضایع بهادادن به ترسهام بود ، ضایع در اون تاریکی و سیاهی زندگی کردن بود ، ضایع با شیطان مشورت کردن بود

پس هر وقت خواستی کاری درست انجام در مسیر رشدت ، در مسیر معنویت و فکری به سرت اومد که ترسوندت که چه نتایجی برات داره ، نکنه تو با این بیماری نتونی ، دیگران چی فکر می کنن ، نکنه شکستهای گذشته تکرار بشه ، نکنه باز خراب کنی ، نکنه دیگران مسخرت کنن … لبخند بزن و با سرعتی بشتر بپر در آغوش نور و در انجامش شک نکن ..

ترس از قضاوت مردم بخش دومه سواله … ترس از اینکه دیگران چی فکر می کنن … دو حالت داره ، یا کارم غلطه ، که بخاطر غلط بودنش باید متوقف بشه … و اگر کارم درسته ، مردم کی هستن که بخوان جلوی خواست خداوند و رشد معنوی من رو بگیرن … باید در طول مسیرم یک چیز رو یاد بگیرم … دو عامل ترس و غم چیزهایی هستن که فوری باید چراغ خطرای من رو روشن کنن که پای شیطان درونم و بیماری وسطه چون مسیر بهبودی جایی برای اینها نیست …

 

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

و شک نکن اگر در مسیر آرامشت ، مسیر بهبودی و رشدت حرکت می کنی از همین دسته ای …

 

کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps

Check Also

سوال 34 قدم چهار /چه کارهایی برای پوشیده نگه داشتن ترس هایم انجام داده ام؟

ترس که ریشه ی بیماری ماست ، یکی از قوی ترین ابزارهای بیماری من و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *