خوب این سوال در زندگی من یکی از اثر گذارترین سوالات در روابط بود ، (فکر می کردم کلی دربارش نوشتم و الان یکی از همراهان سایت بهم گفت یادم رفته ! عجبا! )
قبل از اینکه این سوال رو کار کنیم بگم چرا در زندگی گذشته من اینقدر تأثیرگذار بود . یه روزگاری من خودم رو قربانی شانس و روزگار و شرایط می دونستم ، فکر می کردم در تمام زندگیم من انقدر در روابطم آدم خوبی هستم (خیر سرم 🙂 ) چرا همیشه قربانی میشم ؟ و وقتی این سوال رو کار کردم متوجه شدم ، من احساسات دیگران رو بیشتر از احساس خودم در نظر می گرفتم ! فکر می کردم چقدر دمم گرمه ، چقدر آدم خوبی هستم ! در حالی که این سؤال به من چیز بسیار مهمی رو یاد داد ! افراط و تفریط در هر چیزی حتی چیزهای به ظاهر خوب تبدیل میشه به نقص ! بعله ! خوبی هم اگه زیادی بشه نقصه ! انگار با لبخند اجازه بدی یه نفر بیاد زندگیتو به آتیش بکشه و تو بگی مگه من آدم مهربان و لبخند زنی نبودم ! خوب مهربانی و لبخند زدن عالیه ، اما جا داره ، مقدار داره ، زیادی توجه کردن به احساس دیگران هم نقص بود و باعث شده بود من در روابطم همیشه مشکل داشته باشم و این سوال باعث شد تغییر کنم …
حالا بریم سراغ سوال که فکر کنم یه جورایی تجربه ی خودم یه بخشش رو توضیح داد ! در رابطمون (فرقی هم نداره چه روابطی می تونه احساسی و رومانتیک باشه ، میتونه روابط بهبودی باشه ، می تونه حتی روابط کاری باشه ) من باید احساس طرف مقابلم رو در نظر بگیرم . در روابط یادمون باشه که طرف مقابل ما یک انسانه (و در سوالات قبلی یه خرده در موردش صحبت کردیم که هر انسان ، بخشی از وجود پاک خداونده ، روح خالص خدا در وجودش دمیده شده و من با یه وسیله طرف نیستم ! ) و ما در روابطمون نمی تونیم با انسانها مثل وسیله (بی احساس) رفتار کنیم . پس هر کجا که احساسات دیگران رو در روابطم در نظر نگرفتم و مثل وسیله باهاشون برخورد کردم باید یادم باشه ، من با یک انسان طرف هستم و خداوند داره از دریچه ی چشمانش به من نگاه می کنه … من باید در رفتار و اعمالم ، گفتارم و رابطه ام احساس طرف مقابلم رو هم در نظر بگیرم . اما چقدر ؟
خوب یه جاهایی من اونقدر خودخواه و خودمحور میشم که احساس خودم رو اولویت اول می دونم ، احساس خودم رو بیشتر ز احساسات دیگران در نظر می گیرم و چشمم رو روی خیلی چیزها می بندم و شعار اول خودم ، فقط خودم می دم … و بر می گردم به الگوهای قدیمی (دیگی که برای من نجوشه … و من اگه نباشم می خوام دنیا نباشه و … ) و معمولا در چنین مواردی هم رابطه رو وارد حوزه ی ناسالم می کنم ، هم پای بیماری و خسارت زدن میاد وسط … خودخواهی و خود محوری و خودپسندی و کلی نقص که یه خود اولش هست هم واسه خودشون عروسی می گیرن …
در بعضی موارد هم مثل تجربه ی خودم ، احساسای خود رو ندیده می گیرم و میرم توی نقش مظلوم و فیلم هندی … اجازه میدم دیگران از روی احساساتم عبور کنن ، در حالی که اینجا هم پای کلی نقص وسطه ، خودکم بینی ، تایید طلبی ، عدم اعتماد به نفس و عزت نفس و … و باز هم این رابطه وارد حوزه ی ناسالم میشه ، باز هم خسارت …
نتیجه گیری این سوال اینه که در یک رابطه ی سالم اول باید طرفین احساس همدیگه رو در نظر بگیرن ، دوم اینکه باید تعادل و حرمت نفس در رابطه جاری باشه ، باید احساس طرف مقابلم رو به اندازه ی احساس خودم در نظر بگیرم ، نه کمتر ، نه بشتر … درسته که یه جاهایی فداکاری می تونه رابطه رو قشنگ تر بکنه ، اما معنیش این نیست که عزت نفس ، حرمت نفس و روح خودم رو لگدمال کنم ، باید نگاهی به انگیزه ی این فداکاری بندازم ، اگه خدایی بود ، حله ! اما اگه یه نقص و بیماری پشت این فداکاری بود یعنی دارم خودم رو بعنوان قربانی عرضه می کنم !
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps