خوب رسیدیم به بخش عدم سلامت عقل ! یه کم عجیبه که بخوام به درک این برسم که عقلم سالم نبوده ، اما بهترین شروع برای رسیدن به سلامت عقل ، زندگی منطقی و عاقلانه همینه که مسیر اشتباه پشت سر رو ببینم و یاد بگیرم که دیگه اونطور عمل نکنم … البته برای اثبات سالم نبودن عقلم دیدن شرایط زندگیم قبل از اومدن به مسیر و دیدن سوالات قدم یک هم کفایت می کرد ، اما کتاب زیبای قدم که شامل مجموعه نظر هزاران شخصیه که قبلا این مسیر رو رفتن مطمئنا قابل اطمینانه که جنبه های بیشتری رو برای من باز کنه .
سوال بسیار بسیار مهمی هست ، چون در کنار اینکه داره میگه سلامت عقل نداشتم ، می گه اعتقاد داشتن به اینکه من می تونم مصرفم رو (و فرقی نداره مصرف کدوم ابزار بیماری ، مصرف عادت اصلیم ، مصرف نواقص اخلاقیم و هر چی که به بیماریم مربوطه یا بیماریم خودش رو بهش مربوط می کنه ! ) کنترل کنم دیوانگیه !
دقت کنید که چقدر ساده دونستن درک و عمل به همین سوال میتونه من رو از اولین مصرف هر چیزی پاک نگه داره …
خوب ، بذارید سوال رو باز کنیم . آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ بله ! من مطمئن بودم که هیچکس مثل من نمی تونه کنترل داشته باشه روی همه چیز … موقعی که اولین سیگار رو کشیدم ، موقعی که اولین بار مخدر رو تجربه کردم ، موقعی که سر سفره های رنگین خوراک نشستم ، موقعی که پای میز قمار بودم ، موقعی که وارد رابطه ای شه-وت آلود شدم ، موقعی که شروع به گفتن یه دروغ کوچک کردم ، موقعی که با یه غیبت شروع کردم … ما نتونستیم کنترل کنیم و غرق در اونها شدیم ، اما درد آور تر و نشان دهنده ی عدم سلامت عقل من یک بار توهم کنترل نبود ! ما دوباره و دوباره خودمون رو وارد این دسیسه های شیطان (بیماری) کردیم و گفتیم اینبار دیگه می تونم کنترل کنم … و نتونستم . و اگه با دو بار تموم میشد می گفتیم خود اولی خطا بود ، دومی اشتباه … ولی مشکل اینه که من در طول زندگیم بارها رو بارها خودم رو در این شرایط گذاشتم و با خودم گفتم اینبار فرق می کنه و می تونم کنترل کنم !
دوست عزیزم دو نکته :
- اول : این تکرار اشتباهها و انتظار نتیجه ی متفاوت گرفتن یعنی عدم سلامت عقل
- دوم : برای نواقص اخلاقی ، عادتهای اصلی و هر چیزی که به بیماری مربوطه چیزی به نام کنترل وجود نداره .
بذار درک خودم از علت رو هم بگم : وقتی من از نقطه ی عجز و تسلیم در مقابل خداوند و بهبودی خارج میشم و آگاهانه سر تسلیم فرود میارم (اونم با چاشنی احساس زرنگی یا غرور ) و فرمون زندگیم رو به دست بیماریم (این شیطان قدرتمند درونم ، یک نیروی فوق قدرتمند که در مقابلش کاملا عاجز و ناتوانم) میسپارم ، چطور فکر می کنم می تونم و زورم میرسه فرمون رو ازش پس بگیرم ؟! این دیوانگی نیست ؟ فرمون رو دادم دست قلدری که تا امروز کلی از داشته هام رو گرفته و زندگیمو داغون کرده و کاری از دستم بر نیومده !!! تازه فکر می کنم زورم هم بهش میرسه ! خوب اگه زورم میرسید که الان اینجا نبودم …
چه بسیار دوستانی که در این توهم جونشون ، فرصتهاشون یا آبروشون رو گذاشتن …
از امروز یادم باشه یک بار زیاد و هزار بار کافی نیست معنیش اینه که اگه فقط یک قدم در وادی بیماری ، نواقص اخلاقی ، مصرف و … گذاشتم ، هزار قدم بعدیش با من نیست و سوار بر موج بیماری به مسیری اشتباه خواهم رفت.
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps