کتاب میگه : ما در می یابیم که به همان گونه که از دست دادن جنبه های فکری و حس تناسب ، نشان دهنده نداشتن سلامت عقل است ، به همان نسبت روشن بینی و داشتن حس تناسب و تعادل در تصمیم گیری شاهدی بر برگشت سلامت عقل ما می باشد .
تغییر … عجب کلمه ی قدرتمند و شگفت انگیزی ، چیزی که گاه لرزه به انداممون میندازه و گاه از اشتیاقش اشک تو چشامون جمع میشه و قلبمون تند می تپه … عزیزی میگفت تغییر نام دیگر خداوند است … امروز درکش می کنم …
و الان سوال قدم داره از تغییراتی در من می پرسه که نیاز دارم در من اتفاق بیافته تا سلامت عقل به من برگرده … بیاید و ساده به این کلمه نگاه نکنیم ! سلامت عقل به من برگرده یعنی یه زندگی با بهبودی و آرام و با وقار و کم دردسر و شاد و زیبا داشته باشم ! پس این سوال هم میتونه زندگی من رو زیر و رو کنه … (کدوم سوال قدم نمی تونه ؟! )
دقت کردید که سوال داره خیلی راحت میگه دلبندم تغییر در افکارت به تنهایی هرگز کافی نیست ، همونطور که تغییر رفتار هم به تنهایی کافی نیست … تو بدون حرکت به هیچ جا نمیرسی ، همونطور که بدون نقشه و دونستن مسیر به اونجا نمی رسی و فکر و عملکرد نقش نقشه و حرکت رو در زندگی من داره … و باز هم سوال هوشمندانه افکار رو اول آورده ، یعنی اول باید فکر من عوض بشه (البته اگه رفتار رو اول می آورد هم یه توجیه براش می آوردم و می گفتم چقدر سوال هوشمندانه رفتار رو اول اورده !!! من آرامم دیگه … 🙂 )
خوب حالا ببینیم برای بازگشت سلامت عقل افکارمون به چه تغییراتی نیاز داره ؟
اولین چیز اینه که فکر کنم !!! بله ! من یک عمر یادم رفته بود که می تونم فکر کنم و هر دستوری که از کله (ی در اسارت بیماری ) صادر میشد رو انجام میدادم … پس امروز اولین کاری که می کنم فکر کردنه ، به اصطلاح دریچه ی افکارم رو باز کنم و در رو به روی تفکر باز بذارم و بذارم یه ذره از نسیم بهبودی توی این کله ی گرد و خاک گرفته بوزه … باید قبل از هر عملی لحظه ای هم که شده فکر کنم و اعمالم رو از فیلتر بهبودی بگذرونم … کاری که می خوام انجام بدم ، حرفی که می خوام بزنم آیا درسته ؟ آیا در ظرف اصول روحانی ای که تا الان یاد گرفتم و می دونم می گنجه مثلا صادقانست ؟ روشن بینانه است ، در اون فروتنی هست ، پذیرش هست و ….
خوب تغییر در افکار … دیگه چی لازم دارم ؟ دست برداشت از این فکر که فقط توی دنیا من می دونم و من می تونم !!! من محور عالم نیستم ، دیگران هم ممکنه درست بگن ، اصلا ممکنه من در اشتباه باشم ، یا حتی دیگران راهها و چیزهای جدیدی جلوی پام بذارن (روشن بینی ) … و من عاشق این اصل روحانی هستم ، چون اونقدر دریچه های جدید به روم باز کرد و اتفاقات هیجان انگیز وارد زندگیم کرد که از گفتنشون عاجزم … یه جورایی اونقدر با اشتیاق این اصل روحانی رو دنبال می کنم که کافیه دهن یکی باز بشه و بخواد پیشنهادی بده تا من سرتاسر گوش بشم و دریچه های افکارم رو به روش باز کنم …
دیگه چی ؟ کنار گذاشتن الگوهای فکری قدیمی … مادامی که من مثل گذشته فکر کنم ، مثل گذشته عمل می کنم ! مادامی که الگوهای فکری قدیمیم رو دنبال کنم ، نتایج قدیمم نسیبم میشه !
من باید الگوهای قدیمی رو کنار بذارم ، این الگوها می تونه یه سری عادت فکری باشه ، می تونه تعصبات بی جا باشه ، می تونه یکسری عقاید و باورها باشه که خودمم نمی دونم ازکجا اومده و از کی و چرا بهشون اعتقاد دارم و عمل می کنم !!! باید یاد بگیرم از زاویه ی بهتری به زندگی نگاه کنم …
عاقبت اندیشی یکی از چیزهاییه که کمک می کنه سلامت عقل به من برگرده … این یه سبک فکر کردنه ، هیچ ربطی هم به ترسو بودن نداره ، ما در عین حال که دل شیر داریم ، هر کاری رو که می خوایم انجام بدیم به عاقبتش فکر می کنیم ، مبادا پای نقصی ، خسارتی ، آسیبی به دیگران در میون باشه …
اگه بخوام بگم کلی تغییر دیگه هم هست که باید بهش فکر کنیم … مثلا امروز بعنوان یک دوازده قدمی فیلترهای جدید زیادی بر فکر من گذاشته شده : فیلتر خواست و اراده ی خداوند ، فیلتر شهود و احساس قلبی ، فیلتر مسیر روحانیم … و برای من هر فکری باید از این فیلترها عبور کنه تا به سلامت عقل نزدیک بشه
اما رفتار …
قسمت جالبش اینجاست که تغییر افکار بعلاوه ی اصل روحانی تمایل تبدیل میشه به عملکرد !
من اموزش پذیر میشم ، من صبور میشم ، من عاقبت اندیش میشم ، من مشورت پذیر و مشورت کننده میشم ، من متعادل میشم ، من دارای چارچوب میشم … چه چارچوبی ؟ چارچوبی ساخته شده از : پیش از همه اصول روحانی و بهبودی (که شامل تمام موارد بعدی هم میشه ) ، بعد قانون و منطق ، بعد اخلاق و اصول و مهم تر از همه : خواست و اراده ی خداوند (که در قدم سه بیشتر باهاش آشنا میشیم ) …
در کل من دیگه سعی می کنم از ابزارم استفاده کنم … ابزاری بنام تعقل ، کمک گرفتن و مشورت ، صبر و تفکر ، عاقبت اندیشی و تعادل …
و اینها در من چیزی به نام سلامت عقل رو شکل خواهند داد