راهنمام جمله ی قشنگی داشت : خداوند میهمان نجیبی است ، بدون دعوت به زندگیت وارد نمی شه . فقط دارم تصور میکنم لبخند خدا رو وقتی که میشینم تو جایگاه خدایی و با همه ی عجز و نا آگاهیم شروع می کنم با خودمحوریم به فرمانروایی قلمرو خیالیم ! شروع می کنم تلاش برای تغییر آدمها ، تغییر آینده ای که نیومده ! حتی تغییر تخیلی گذشته ای که گذشته !!! شروع می کنم خدایی کردن در حالی که اونقدر عاجز و غیر قابل اداره ام که کنترل زندگی خودم از دستم در رفته ! و حالا دارم قدم سه کار می کنم … لپام گل انداخته و شرمنده از خیالای خامم دارم جایگاه خودم رو پیدا می کنم و متوجه میشم کار من خدایی کردن نیست ، دارم به عجزم اقرار می کنم و یواشی از جایگاهی که نشسته بودم بلند میشم و اون جایگاه رو به صاحبش بر می گردونم … این سوال آموزش بلند شدن از جایگاه خدایی و اجازه دادن به خداست برای کار کردن در زندگیم …
خوب قبلش باید جایگاه خودم رو بشناسم من قادر به دستکاری زمان نیستم ! پس باید از گذشته و آینده دست بکشم … (خیلی وقتها دوستانم فکر می کنن از آینده دست کشیدن یعنی بی هدف بودن و تلاش نکردن ، خیلی ساده بگم هدفمندی و تلاش برای ساخت آینده در امروز اتفاق می افته !!! نه آینده ! بهش فکر کن ) پس زمانی که در اختیار منه فقط امروزه پس قلمرو زمانی حکومت کوچک من فقط برای امروز هست ! قلمرو مکانی چطور ؟! من کجا می تونم تغییر ایجاد کنم و زندگی کنم ؟ اینجا همینجایی که هستم ! باید از حضور در این لحظه و این مکان استفاده کنم … باقی جاها قلمرو خداونده ! دیگه فرمانروایی من شامل چی میشه ؟ آیا تغییر سایر انسانها وظیفه منه ؟ خیلی راحت بگم ، تا خودت رو تغییر ندی چیزی تغییر نمی کنه ! دیگران فقط آینه های من هستن … با هر تغییری در خودم ، می تونم تغییر در اطرافیانم رو ببینم … قلمرو من تغییر درون خودمه …
در مورد مسائل و زندگیم قلمرو من تا جاییه که کاری ازم بر میاد ، نتیجه دیگه مال من نیست …
حالا که کمی جایگاهها مشخص شد ببینم چطور میتونم به خدا اجازه بدم در زندگیم تاثیر بذاره … اولیش شد از جایگاهش بلند بشم ، یه مرحله ی دیگه هم باقی می مونه : ازش دعوت کنم ! بله ، خداوند دعوت کردن میخواد ، راه دعوت چیه : اول اینکه از جاش بلند شده باشم و به عجزم اقرار کرده باشم و تسلیم باشم … دوم بهش اعتماد کنم و ایمانم رو قوی تر کنم (ایمان یعنی باوری قوی که این خدا می تونه توی زندگیم کار کنه ) ، سوم طبق خواست و ارادش عمل کنم و اعمالم خدایی باشه (اراده خداوند همون اصول روحانیه )، چهارم اینکه سعی در داشتن و ارتقا رابطه ی آگاهانم با خداوند بکنم ، خداوند فقط یه کلمه یا مفهوم نباشه توی زندگیم ، یه حضور و یه رفیق و یه مدیر اجرایی باشه ، باهاش صحبت کنم ، ازش یاری بخوام …
من وقتی چیزی رو میسپرم باید سعی کنم آرام باشم و اعتماد کنم و صبور باشم … اگه اینجور نباشم هی میسپرم ، هی پس می گیرم … دخالت توی کار خدا یعنی خراب کاری … چیزی رو که سپردم باید تا آخر بسپرم ، وگرنه خراب کاری می کنم … بعنوان مثال یه امتحان دارم ، تمام تلاشم رو می کنم ، دعا هم می کنم ، با پاکدستی امتحانم رو هم می دم و نتیجه رو میسپرم … اما طاقتم نمی گیره که نتیجه رو به خدا بسپرم و شروع می کنم به پارتی بازی و … یادم میره این جمله رو : یا خدایی هست ، یا خدایی نیست ! اگه خدایی هست پارتی چرا ؟ اگه پارتی میارم توی کار یعنی دارم اقرار می کنم که در زندگی من خدایی که بهش اعتقاد دارم زورش به اندازه ی پارتی نیست … در اینطور موارد دیگه نتیجه رو به خدا نسپردم ، نباید انتظار داشته باشم از نتیجه مراقبت کنه …
راستی به نظرت زور خدایی که بهش اعتقاد داری چقدره ؟! از بچه ها شنیدم که خدا که نون نمیشه بیاد سر سفره ی من ( و من اعتقاد دارم خداوند دقیقا می تونه نون بشه و مستقیم بیاد سر سفره ی من اگه دعوتش کنم ) …
شنیدم که خدا که نمیاد پایین نقص من رو بگیره ! (پس کی می تونه این کار رو بکنه ، خداوند دقیقا میاد همینجا نزدیکتر از پیراهنم و نواقصی که بهش بسپرم رو می گیره ) … توی زندگیت چقدر حضور خدا رو باور داری و تجربه کردی ؟ توی نشریات یکی از انجمن های دوازده قدمی داستان جالبی دیدم ، یک نفر که خسته از عادتش شده بود گفت خدایا خسته شدم ، خودت بیا این عادت رو بگیر و ببر و بعدش میپره توی استخر کنارش … از آب که بیرون میاد گویی هرگز اون عادت رو نداشته و سالهای سال بود که بعد از اون اتفاق پاک بود …
پس الان متوجه شدیم اگه میخوام اجازه بدم خدا توی زندگیم کار کنه بهتره بیشتر باورش کنم که چه کارهایی می تونه بکنه … و خودم و بیماری و اراده شخصیم رو از سر راهش کنار بزنم تا خداوند بیاد و در زندگیم کار کنه هر چند که خداوند کار نمی کنه … شاهکار می کنه …
این سخن که پایان نداره و اگه بخوام ازش بگم کتاب میشه … ولی نمی خوام بیش از این پر حرفی کنم … ممنونم از نظرات سازندتون 🙂
دوازده قدم درکهای شخصی آرام از دوازده قدم روحانی

واقعا ممنون از تجربه های ارزندتون.
بمن خیلی کمک کردین
حضورتون به من دلگرمی میده
امیدوارم مسیرت مستدام باشه،خیلی استفاده میکنم از سایتت،ممنون 🙂
سپاس از حضورتون