رسیدیم به احساس گناه و خجالت . یکی از احساساتی که تأثیر بسیار زیادی در زندگی ما داره . باید باهاش بیشتر آشنا بشیم .
احساس گناه و خجالت در حالت طبیعی زمانی به انسان سالم دست میده که آگاهانه در حال انجام عملی خطا ، اشتباه ، خلاف ارزشها ، نادرست و … هست ،یا لحظه ای که به انجام این عمل اشتباه واقف میشه ! پیامش چیه : فریاد میزنه دست نگه دار ! اشتباهه … یا اگه کار از کار گذشته باشه فریاد میزنه : تغییر مسیر ، تغییر مسیر … جبران ، جبران …
می بینید خداوند انسان رو همینجوری رها نکرده ، می بینید وقتی می گم احساسات پیام آوران خداوند در ما هستند … می بینید اگه سلامت عقل به ما برگرده چقدر خوشگل خداوند راحت باهامون صحبت می کنه که از مسیر خارج نشیم … قشنگ نیست ؟ فقط کافیه به احساساتم نگاه کنم …
اما آنچه در بالا گفتم برای انسان سالم و در حالت طبیعیه ! اما برای ما چطور ؟ ما موقع اشتباه که سنسورهامون رو بیماری خاموش می کرد (در حالت بیماری فعال) و موقع اشتباه پیغام خطا نمی گرفتیم ، بعد از اینکه کار از کار می گذشت بیماری از این احساس به عنوان ابزار خودش استفاده می کرد و تازه شروع می کرد تا زمانی که می تونست شروع می کرد به انتشار احساس گناه و ازش هر استفاده ای می خواست می کرد ! مثلا با شماتت شروع می کرد می گفت دیدی اشتباه کردی ، دیدی چه گندی زدی ، دیدی چیکار کردی ، چقدر آدم بدی هستی … حالت رو که خراب می کرد ، بعد تازه نسخه ی جدید می داد !!! می گفت آب که از سر گذشت چه یه وجب … یا اشتباه رو با اشتباه جدیدی عوض می کرد !!!
یه استفاده ی دیگه ی بیماری استفاده از این احساس به عنوان کارت برنده بود ! حفظش می کرد ، آتو می گرفت و هر وقت بهش نیاز داشت رو می کرد !!! هر وقت احتیاج داشت زودی می گفت تو همونی هستی که فلان کار رو کردی ، یا در فلان اتفاق بودی …
خوب از استفاده ی بیماری بگذریم به یه چیز دیگه در وجود خودمون برسیم :
ما نه تنها به خاطر اشتباهات خودمون احساس گناه و خجالت می کردیم ، برای اشتباهات و گناهای دیگران هم احساس گناه می کردیم ! یکی دیگه اشتباه می کرد ، ما خجالت می کشیدیم و شرمنده میشدیم !!!
یه جا دیگه اصلا بخاطر چیزی که خجالت آور یا اشتباه نبود هم خجالت می کشیدیم !!!
جای دیگه ای هم هست که دیگران در من احساس گناه و خجالت بوجود میارن چون ارزشهام با ارزشهاشون نمی خونه !
و کلی مورد دیگه …
اینا فقط بخشی از شناخت این احساس بود ! امروز باید جایگاهش ، کارش ، پیامش رو بشناسیم … و با تراز گرفتن از شر احساس گناه هایی که حمل می کنیم رها بشیم !
احساس گناههای گذشته فقط بار اضافیه در مسیر بهبودی و زندگیم و اینجا باید از شرش رها بشیم … اگه کار از کار گذشته ، که گذشته ! امروز کار درست روانجام می دم … و اگه کاری از دستم برمیاد انجام میدم ! اگه خسارتی زدم ، به لیستم اضافه می کنم و روزی جبران می کنم … اما حمل ؟نه !!!
عزیزانم احساسات حمل کردنی نیستن !!! تامام تامام …
پی نوشت : الان که دارم می نویسم عیده ، همینجا به عزیزانم که مطالب رو داغ داغ می خونن تبریک می گم ، ولی واقعیت اینه که برای ماها هر صبح پاکی که بیدار میشیم ، هر صبحی که دستمون تو دست خداست ، هر روزی که با بهبودی زندگی می کنیم عیده … جدی جدی بهش فکر کن … هر روز داریم آرزوی مدتها پیشمون رو زندگی می کنیم ، چه عیدی قشنگ تر از این … برای ما که می تونستیم زنده نباشیم ، هر دم و بازدم دو تا عیده … به قول مولانای عزیز
سالی دو عید کردن کار عوام باشد. ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید
به روز رسانی :
این اولین به روز رسانی یه مطلبه ، بعد از بحث مفصلی که دیشب در جلسه ی قدممون در مورد گناه و خجالت داشتیم ، امروز شروع کردم به مطالعه در موردشون … به مطلب ظریفی بر خوردم که حیفم میاد نگم … در عین حال که سعی می کنم زیاد پخشش نکنم ، در موردش در جلسات زیاد نگم ، چون می دونم زیبایی برنامه ی ما به سادگیشه و این جزئیات بسیاری تازه واردها رو گیج و فراری می کنه ، پس اگه این رو خوندی به عنوان اطلاعات عمومی برای دور دهم قدمهات نگهداریش کن 🙂
نوشته بود احساس خجالت (shame) شرمندگی و سرافکندگی = بد
احساس گناه (guilt) ، وجدان درد ، حس مسئولیت بابت کاری که اشتباه انجام دادم = خوب
و مثال قشنگی زده بود :
سناریوی اول
اصغر آقا یواشی یه اوجولات اضافه از مغازه میزاره تو جیبش … میره خونه و می بینه حالش خرابه ، داره احساس گناه میکنه ، به راهنماش زنگ میزنه میگه همچین کاری کردم ، حالم خرابه ، احساس گناه دارم … راهنماش میشه یواشی برو مغازه شکلات رو بذار سر جاش ، اندازه ی دو برابر پول شکلاته هم برای یه بچه یتیم خرید کن تا ادب بشی … همه چی به خوبی و خوشی پیش میره …
سناریوی دوم : اصغر آقا یواشی یه اوجولات اضافه از مغازه میزاره تو جیبش … میره خونه و می بینه حالش خرابه ، داره احساس خجالت و سرافکندگی می کنه ، با خودش میگه آخه بیشعور چرا دس کجی کردی بعد اینهمه سال ، چقد آدم عوضی ای هستی ، تو درست نمی شی ، اصن شکلاتم کوفت کن تا دیگه بیشعوریت کامل بشه … شب با احساس اینکه چقدر شرمنده و آدم گندیه میره به رختخواب و بیماریش یه دست آویز خوب برای تازوندن داره …
احساس اول سازنده بود و به نوعی برای عدم تکرار اشتباه بازدارنده بود … احساس دوم مخرب بود ، به ادامه یا اشتباهات بزرگتری منجر میشد و بسیار دیدیم کسانی که بواسطه ی ریلپس ، با همین بهانه و احساس به مسیر اشتباهشون ادامه میدن و گاه تا مرگ پیش میرن …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps