شخصیت : خوب بین روانشناسا که در تعریف شخصیت اختلاف زیاده ، پس به تعریف ساده ی ویکی پدیا از شخصیت بسنده می کنم :
الگوهای معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعامل با محیط اجتماعی و مادیاش رقم میزنند.
اولش رو دقت کردید ! الگوی معین و مشخص … اما ما در گذشته چطور بودیم ؟! ما با هر ظرفی که در اون قرار می گرفتیم شکل ظرف می گرفتیم . یادمه یه بار در یه جای سوالات در مورد این صحبت کردیم ، ولی اینجا می خوام از دو دیدگاه به این قضیه نگاه کنم ! اول اینکه قرار نیست شخصیت ما دیگه انقدر بی ثبات باشه که هر جا میریم عین اون جمع بشیم ! ما باید شخصیت واقعی خودمون رو پیدا کنیم ، دوست داشته باشیم و ارتقاء بدیم ..
و یه نکته ی دیگه : ما خواه یا ناخواه در جمعهایی که قرار می گیریم ، شخصیت ما به اون جمع شبیه میشه ! به قول عزیزی زندگی ما میانگین زندگی پنج نفریه که با اونها در ارتباط نزدیک هستیم !
و یه روایت زیبا خوندم که یه آقایی میاد میپرسه آقا اشکال نداره من با آدمای بد بشینم ، ولی خودم خلافی نکنم ؟ بهش می گن اگه تونستی کنار آتیش بشینی و بوی دود نگیری ، می تونی این کار رو هم بکنی !
بریم سراغ بخش اول : در گذشته ما مثل مایع شکل ظرف می گرفتیم ، با آدمهای خلاف ، خلافکارتر از اونها ، با تحصیل کرده ها تحصیل کرده تر از اونا ، با ریاضی دانها فیثاغورث و با دانشمندا ارشمیدس و با پزشکا سقراط و با فیلسوفها بقراط میشدیم ولی در واقعیت وجودی ما هیچکدوم از اینها نبودیم !این نشانه ی عدم ثبات شخصیته و برای داشتن رابطه ی پایدار باید شخصیت پایدار داشت . امروز آدمها باید بتونن روی ما حساب کنن ، و وقتی شخصیت ثابتی نداشته باشیم چطور میشه روی ما حساب کرد .
امروز باید مشخص کنم که شخصیت واقعی من که شامل اخلاق ، ارزشها ، اصولی که بهشون پایبندم ، چارچوبها و … ی من چیه ؟ باید بدونم کی هستم ، نوع صحبت کردنم ، نوع رفتارم باید کم کم ثبات بگیره ! باید یاد بگیرم آنچه که هستم ، به خودی خود خوب و ارزشمنده و باید به این فروتنی برسم ..
حالا نکته ی دوم سوال هم اینه که یه جورایی یادمون نره بخوایم یا نخوایم ما شبیه کسانی میشیم که باهاشون در اتباطیم ، پس سعی کنیم انتخابهای درستی در روابط داشته باشیم ، امروز طبق ارزشهای صحیح انتخاب کنیم ، طبق اصولمون ، طبق خواست خدا … با آدمهای معنوی ، شاد ، سالم و موفق نشست و برخواست بکنیم تا شخصیتمون ارتقاء پیدا کنه .
در آخرم انرژی یه دیالوگ فیلمفارسی اومد که هیچ ارتباطی (قطعا هییییچ ارتباطی به موضوع نداره ولی دلم خواست بنویسم ! فک کنم یاد شخصیت فیلمفارسی گذشته ی خودم افتادم )
بهروز وثوق فرمود
رفیق آلوچه نیست بهش نمک بزنی ……
پسر همسایه نیست که بهش کلک بزنی…
عشق نیست بهش خیانت کنی …..
دختر نیست بهش چشمک بزنی …..
رفیق مقدسه باید جلوش زانو بزنی
?
پی نوشت بد آموزیم : شما علیرغم اینکه به آلوچه هاتون نمک میزنید ولی به پسر همسایه کلک نزنید ، به عشقتون خیانت نکنید و در مورد چشمک نظری ندارم …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps