یه چیز الان به ذهنم رسید که نیش خودم باز شد … میدونید بزرگترین اعتمادی که من کردم و شکست خوردم به کی بود ؟! به کله ی خودم ! به افکار خودم … چه دردی بزرگتر از این که یه جورایی خودت از کله ی خودت هم نارو دیده باشی ، اما این خاصیت این بیماریه …
اما تجربه های گذشته ی من از اعتماد و صمیمیت اکثرا من رو نا امید کرد و گاها به فاجعه انجامید ! اما چرا ؟ چی باعث شد اونطور منزوی بشم و امروز در بهبودی هم از اعتماد و صمیمیت بترسم ! خوب وقتی پاسخ خودم در زمان بیماری فعال گذشته رو یادم میاد میشه ناله هایی مثل «دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد » و دریای غم ساحل ندارد و …
اما امروز با نگاه بهبودی این قدم می خواد چیز ساده ای رو بهم یادآوری کنه … پایه ی اون دوستی ، اعتماد و صمیمیت چی بود ؟! رو چه حسابی صمیمی شدم ؟ رو چه حسابی اعتماد کردم ؟ اصلا چه انتظاری داشتم از همچون رابطه ای ؟!؟! خودمون یه نگاه بکنیم متوجه میشیم چه دسته گلهایی به آب دادیم … یادم میاد روی یکی حساب کردم و بهش اعتماد کردم و یه چیز ارزشمندم رو بهش سپردم روی این حساب : فرزند دایی دوست همبازی دوران مدرسه ام بود !!! براحتی زندگیم داغون شد … یا به کسایی که امشب آشنا میشدم چنان اعتماد می کردم و صمیمی میشدم که رازهای مگوی زندگیم رو میریختم روی داریه و فردا تازه می فهمیدم چه کردم …
بله عزیزان ، پایه ی اعتماد و صمیمیت گذشته ی من بر اساس بیماری و عدم سلامت عقل بودم ، طبیعیه که مثل تکیه کردن به خانه ی عنکبوت ، حاصل بایدم فاجعه میشد … اگه نشد هم خدا رحم کرد به دیوانگی حاصل از بیماریمون !
اما امروز باید درک کنم که صمیمیت و اعتمادی که بر اثر یک فرآیند و طبق اصول و خواست خدا و در طول زمان در بهبودی برای من اتفاق می افته یکی از بزرگترین دستاوردهای بهبودی منه … کیفیت زندگی امروزم رو حاصل صمیمیت و اعتمادم با راهنمام و دوستان بهبودیم می دونم .
این صمیمیت هم یک روزه اتفاق نیافتاده ، من حتی با همه ی دوستان بهبودیم لزوما صمیمی نیستم یا اعتماد نمی کنم ! اصلا سلامت عقل به من اجازه نمیده امروز به هر کسی حتی در قالب دوست بهبودی و حتی دوستان و خانواده و اطرافیان فورا صمیمی بشم یا اعتماد کم ! به نشریات دقت کردید ، اسم اعتماد که در پمفلت خونده میشه میگه به کسی در برنامه اعتماد می کنم … داره به یک نفر اشاره می کنه و اون یک نفر هم راهنمای منه که طی یک فرایند بهش اعتماد کردم …
اما فراموش نکنیم ، صمیمیتی که بر پایه ی خواست خدا و اصول و در طول زمان اتفاق بیافته ، اعتمادی که به نیروی برترم ، دوستان بهبودیم و حتی دوستان جدیدی (غیر بیمار) که از زاویه بهتری به زندگی نگاه می کن و طی این فرایند به وجود میاد یک گنج ارزشمنده که نباید ارزشش رو ندیده بگیرم . این صمیمیت پشتوانه ی عاطفی و بهبودی من و یکی از ابزارهای عالی من در مقابله با این بیماری کشنده است … بیماری من از صمیمیت و اعتمادم وحشت داره ….
وقتی دارم این متن رو می نویسم بخاطر داشتن دوستان و راهنمایی صمیمی و قابل اعتماد قلبم پر شده از حس شکر گزاری و می تونم بهتون بگم این روابط چقدرارزشمنده … اما آخر کار هم باز یه هشدار بدم : اعتماد بی جا ، صمیمیت بی جا ، جوگیر شدن ، اعتماد بر پایه ی ساده لوحی ، صمیمیت بر اساس نواقص … همه ی اینها ابزارهای بیماری برای منهدم کردن زندگی من هستن ، این اعتماد و صمیمیت نیاز به سلامت عقل بسیار زیادی داره ، مبادا به اشتباه دوباره الگوهای گذشته رو تکرار کنم … فراموش نکنیم ، حتی صمیمیت و اعتماد هم حوزه های مختلف داره ! یعنی مثلا من به دوستی که در زمینه ی کاری کاملا باهاش صمیمی و با اعتمادهستم ، لزومی نداره همون دوست رو در زمینه ی خانوادگی قابل اعتماد یا صمیمی بدونم ! صمیمیت اعتماد هم حدود داره و همونطور که گفتم یه گنجه ، همونقدر هم کمیاب و خاصه …
کانال تلگرام مسیر آرامش، دوازده قدم آرام: این روبرو کلیک کنید شاید باز شه! ورود به تلگرام با یاروشکن 😂 می تونید در تلگرام این رو سرچ کنید : aram12steps